|
پدر تئاتر ایران در سکوت و ازدحام بدرقه شد
به گزارش خبرنگار مهر، پیکر زندهیاد استاد حمید سمندریان صبح امروز با حضور شاگردان و علاقمندان این هنرمند از مقابل خانه هنرمندان ایران بدرقه شد. هنرمندان تئاتر، دانشجویان و علاقمندان استاد سمندریان از اولین ساعتهای صبح مقابل خانه هنرمندان ایران گردهم آمده بودند تا با استاد بزرگ تئاتر ایران وداع کنند.

حسین پاکدل که اجرای این مراسم را برعهده داشت در ابتدا با ابراز تاسف از درگذشت استاد سمندریان گفت: همه ما همکاران و علاقمندان استاد سمندریان اینجا جمع شدهایم تا با پیکر خاکی این هنرمند وداع کنیم اما هیچکدام از ما حالمان به اندازه بانوی هنرمند سرکار خانم هما روستا بد نیست. حال ایشان قابل قیاس با هیچکدام از ما نیست اما با وقار و متانت اینجا نشستهاند.

وی ادامه داد: همه ما ممکن است بعد از یک هفته این بار غم را زمین بگذاریم اما خانم روستا تا زنده هستند این غم را بر دوش میکشند. پس به احترام روح بلند حمید سمندریان و متانت هما روستا تلاش کنیم که کسوت برقرار شود.
پس از صحبتهای پاکدل عزتالله انتظامی که در گذشته از شاگردان سمندریان بوده است درباره درگذشت این هنرمند گفت: سه شنبه هفته گذشته به اتفاق ایرج راد به منزل سمندریان رفتیم، حمید سمندریان در آن دیدار گفت "عزت من هرچه کار داشتم کردهام و دیگر باید بروم". سمندریان مردی بود که حدود نیم قرن در دانشگاه تدریس کرد و بهترین هنرمندان سینما و تئاتر شاگردان او بودند.

انتظامی ادامه داد: سمندریان از نظر خلق و خو نظیر نداشت و همیشه لبخند میزد. من میدانم که حمید خیلی بزرگوار بود و هیچکس از او گلهای نداشته است. از همه دوستان خواهش میکنم زمانی که مراسم به پایان رسید با سکوت پیکر استاد را همراهی کنند چون بزرگمرد تئاتر ایران و الماس تئاتر ایران از بین ما رفته است پس او را با سکوت بدرقه کنید.
در ادامه ابراهیم حقیقی طراح و گرافیست درباره سمندریان گفت: سخت است که شاهد آب شدن تدریجی شمعی باشیم که فتیلهاش شاید هیچگاه به صبح نرسد. همه ما باید بدانیم که هما روستا چه کشید. سخت است که درباره کسی حرف بزنیم که سرشار از فضلیتهای بزرگمنشانهای بود که خیلی از آنها را هنوز درک نکردهایم. سمندریان عصاره فضائل مجموعه نمایشنامههای جهان را میدانست و میفهمید.
پس از صحبتهای حقیقی رضا کیانیان در حالی که به شدت متاثر بود و گریه میکرد، گفت: من سلام میکنم به استاد سمندریان و همه شاگردان و دوستانش، به هما روستا و احمد آقالوی عزیز. بسیار مهم است که آدمی مثل سمندریان مورد علاقه و احترام چندین نسل باشد، از آقای انتظامی گرفته تا جوانان و دانشجویانی که تازه وارد این عرصه شدهاند. راز عجیبی در وجود این مرد بود. سمندریان هیچگاه نمیمیرد، او چیزی از این دنیا نمیخواست فقط میخواست چند نمایشنامه را اجرا کند پس چرا نتوانست؟

وی افزود: سمندریان همیشه میگفت اگر من "گالیله" را اجرا نکنم دستم از گور بیرون میماند. اما الان "گالیله" هنوز زنده است چون همه هنرمندانی که نمایشی را روی صحنه دارند قرار است قبل از اجرایشان قسمتهایی را از گالیله را روخوانی کنند. کاش حمید هرساله میتوانست یک نمایشنامه را روی صحنه ببرد و کاش دستش از گور بیرون نمیماند. من به او میگویم دستت را به داخل گور ببر چون نمایش "گالیله" را همه دارند اجرا میکنند.
پیام دهکردی که یکی از شاگردان سمندریان بود هم درباره این هنرمند از دست رفته گفت: تنها ماندهایم. ناتوانیم از ادامه این راه. ما چرا اینجاییم؟. اینجاییم برای خاکسپاری پیکر او. تنها پیکر او. نه، حمید سمندریان نمردهاست، زنده است، زنده. تکثیر شده در تک تک وجود ما. و این جادوی اوست باور کن. فراموشش نکن. نمیتوانی فراموشش کنی و این درد مشترک من و توست تا همیشه.
وی در ادامه صحبتهایش گفت: اما شاید شاید شاید اگر کمی صبر داشته باشیم بفهمیم چرا زندهایم و چرا رنج میبریم. ما هستیم تا عاشقانه زندگی کنیم و کار کار کار و امید یگانه واژه ما باشد برای ادامه راهش. وداع میکنیم با پیکر او. تنها با پیکرش. دوست دارمت نه به سان گذشته که چونان این لحظه. این آن بیتو بودن. نه نفس دارم و نه نای نفس. تنها یک واژه میمیرمت.
در ادامه این مراسم هما روستا همسر حمید سمندریان که بسیار متاثر بود پشت میکروفون قرار گرفت و بعد از تشکر از حضور همه هنرمندان و علاقمندان گفت: حمید روزهای آخر به من وصیت کرد که همیشه همه را دوست داشته، با همه بدیها و خوبیهایشان. به من هم وصیت کرد که همه را دوست بدارم. حمید همیشه میگفت به همه خوبی کنید من دشمنان بسیاری داشتم اما وقتی آنها به من نزدیک میشدند و میدیدند که من آنها را دوست دارم به من علاقمند میشدند.

حسین پاکدل در پایان با بیان اینکه سمندریان عاشق موسیقی بود و همیشه ویلون مینواخت توضیح داد که با قطعه موسیقی از آندره بارو که سمندریان به آن خیلی علاقه داشت با پیکر این هنرمند در سکوت وداع میکنیم.
پس از صحبتهای پاکدل این هنرمند در سکوت و در حالی که شاگردان او چون امیر جعفری، شکرخدا گودرزی، هدایت هاشمی، حامد بهداد و... پیکر او را تا سالن استاد سمندریان خانه هنرمندان برای وداع حمل میکردند نماز با حضور خیل جمعیت بر پیکر این هنرمند توسط حجت الاسلام محمود دعایی برگزار شد.


هنرمندان بسیاری در این مراسم حضور داشتند که از آن جمله میتوان به داود رشیدی، علی نصیریان، رضا کیانیان، کیومرث پوراحمد، ناصر تقوایی، هادی مرزبان، بهزاد فراهانی، لیلی گلستان، همایون شجریان، قطبالدین صادقی، حامد بهداد، پرویز پورحسینی، حسین کیانی، فرشید ابراهیمیان، محمدعلی سجادی، مسعود فروتن، نگار فروزنده، ریما رامینفر، ناهید مسلمی، فردوس کاویانی، اکبر زنجانپور، برزو ارجمند، مهد پاکدل، علی سرابی، انوشیروان ارجمند، احمد ساعتچیان، اسماعیل شنگله، هدایت هاشمی، ستاره اسکندری، نازنین مفخم، محمد چرمشیر، امین تارخ، اکبر زنجانپور، محمد یعقوبی، الهام پاوهنژاد و... اشاره کرد.






|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 24 تير 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
یک مرثیه برای خودمان و نه او
علی ملاصالحی: حمید سمندریان درگذشت . گوینده ی رادیو آنقدر بی احساس این رو می گوید که من یه لحظه شک می کنم چی گفت ؟

قبل از این داشت در مورد طرح آسفالت کردن فرودگاه اصفهان با تکنولوژی پلیمری حرف می زد . دلم هُری ریخت . استاد از پیشمان رفته بود .
می گویند وقتی مردم قدر نعمتی را نمی دانند خدا آن را از آنها می گیرد . این در زمان فوت نعمت حقیقی در سرم می چرخید که اتفاقا اسمش هم نعمت بود (چقدر کنایه در این بود !!) ولی امروز این حرف دوباره در سرم می چرخد ، وقتی به دوستانم پیام کوتاه می زنم خیلی ها ازم می پرسند کی بود این آقای سمندریان ؟ می خواهم موبایلم را له کنم !! اما بعدش فقط دلم می سوز .
دلم می سوزد برای صدا و سیمای مملکت که خبر بین المللی شدن فرودگاه اصفهان را مهمتر از خبر فوت استاد می داند و برای مردمی که نه استاد حقیقی را می شناسند ونه استاد سمندریان، چون اینها ادم های تاریخ این مملکت هستند همانطور که سینما بدون فیلمبرداری استاد حقیقی اینجا نبود و تئاتر هم بدون اجراها و ترجمه های استاد سمندریان. یاد مرگ ویتنی هیوستن افتادم خوانند ای که شاید نه پرفروش ترین ترانه های تاریخ را داشت نه بهترین صدا را ، شاید چند آهنگ خوب وعالی داشت (فعلا فقط I will Always Love You یادم است) و رسانه های خارجی ای که خبر فوریشان رفتن ویتنی به بیمارستان بود . ولی ما... افسوس ...
دلم می سوزد برای خودم . من زمان اجرای آخرین تئاتر استاد ( ملاقات با بانوی سالخورده ) چهارده سالم بود و خیلی درک هنری نداشتم و اصلا در این باغها نبودم؛ولی وقتی در موردش می شنوم : در مورد آن صحنه آخر که همه به پیام دهکردی نزدیک می شوند و ناگهان دور می شوند و جای پیام یک تابوت است یا صحنه ی چند دقیقه ای که باز پیام دهکردی یک سیگار کامل را روی صحنه به عنوان آخرین سیگارش می کشد ، همه و همه استادی او را نشانم می دهد . و حسرت من از ندیدنش . دلم می خواست همه ی وسوسه های زمین را به عنوان معدود کارهای سینمایی استاد ببینم . ولی افسوس که موسسه های پخش ویدیو ترجیح می دهند کارهای کمدی جفنگ را عرضه کنند .
دلم می سوزد برای نسلم ، نسل چهارمی که هیچ آرمانی ندارد و تمام آدمهایی که شاید می توانست به عنوان الگو برای خودش قرار بدهد هم پیش از آن که بشناسدشان رفتند . برای نسلی که الان اگر بخواهی بیوگرافی جنیفر لوپز و هزار بازیگر هالییودی را می داند و فیلم هایشان را دیده ولی نمی داند که مرحوم مهدی فتحی و محمد علی کشاورز که هستند . نمی داند که بعضی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران از زیر دست همین استاد سمندریان در آمده اند ... برای نسلی که مثل من هیچگاه فرصت دیدن تئاتر های استاد را نداشتند و بدتر از آن نمی دانند که چه شاهکارهایی را از دست داده اند !!
دلم می سوزد برای مسئولین مملکتم . مسئولین که فکر می کنند همه چشم به آنها دوخته اند و یادشان نیست که بعد از چند صد سال همه شکسپیر را یادشان هست نه وزیر و وکیل دوره ی او و نه حتی پادشاهش . ای کاش این مسئولین قدر افرادی که هنوز زنده اند را بدانند مثل استاد کشاورز و در نهایت ابراز ارادتمان به نام کردن یک سالن تئاتر یا سینما به یاد بزرگانمان نباشد . باز صد رحمت به مسئولان جدید ، قدیمها که البته همین هم نبود !!
موخره :
یادم هست که اولین بار که رفتم تئاتر به یکی از تئاتر های گروه لیو، هفده سالم بود که رفتم دیدن "به خاطر یک مشت روبل". یادم است که آخر نمایش رضا بهبودی عزیز گفت که نمایش را به بزرگی تقدیم می کند که در سالن است . استاد سمندریان بود و مردم ایستاده استاد را تشویق کردند. یادم هست که بعد از نمایش رفتم جلو و در اولین نمایشی که داشتم می دیدم با بزرگترین مرد تئاتر دست دادم یادم هست که پرسیدم :
- استاد کی کار بعدی شما را می بینمیم ؟
و استاد با یک لبخند قشنگی جواب داد
- دیگه نوبت شما جوانهاست که کار کنید .
روحش شاد ( که می دانم شاد است ) ولی می خواهم بگوید که اگر می گوییم خدا رحمتش کند بگوییم خدا ما را هم رحمت کند .
نمی خواهم بروم در طول موجی که بگویم انگار می دانست دیگر کار نمی کند ولی اگر زمانی من به جای برسم ( که امیدوارم ) مطمئنم آن حرف استاد بی تاثیر نبوده است. مرده پرستی نمی کنم مرثیه می خوانم برای زمانمان برای نسلمان و هزاران چیز دیگر که روزگارمان نشانمان می دهد .
علی ملاصالحی
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:حمید,سمندریان,در,گذشت,استاد,تئاتر,ایران,خبر,مرگ,آسفالت,فرودگاه,اصفهان,اعلام,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|

به نقل از ايسنا وقتي تقويم سال جاري را ورق ميزنيم در اغلب قريب به اتفاق تقويمها در روز 21 شهريور هيچ خبري از عنوان روز ملي سينما نيست و پس از 13 سال اين روز در تقويمها حذف شده است.
هر ساله سينماگران روز ملي سينما را بهانهاي ميكردند تا از برگزيدگانشان تقدير كنند و بزرگداشت پيشكسوتها را جشن بگيرند و در عين حال از دغدغههايشان بگويند.
اگر به تاريخ مراجعه كنيم، اولين جشن خانه سينما 19 تيرماه سال 1376 برگزار شد و اعضاي شوراي برگزاري آن اكبر نبوي، ابوالحسن داوودي، احمدرضا درويش، محمدرضا مؤيني و منوچهر شاهسواري بودند.
ابوالحسن داوودي در آن مقطع گفته بود: «موضوع “روز سينما” در جلسات مطرح و مقرر شد كه يك روز از سال با عنوان “روز ملي سينما” نامگذاري و جشن سينما همزمان با آن روز برگزار شود. البته قرار است 31 ارديبهشت هر سال را با عنوان “روز ملي سينما” ارج نهيم و اين موضوع را به شوراي عالي فرهنگ ادايه كرديم و در صورت موافقت و پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي، رسما ميتوانيم هر ساله جشن خانه سينما را همزمان با اين روز برگزار كنيم.»
اما در بهمن سال 78 بود كه روز ملي سينما 21 شهريورماه اعلام شد و در همان دوران اظهار نظراتي پيرامون روز ملي سينما بيان شد و سرمقاله نشريه «نامه سينما» به اين موضوع اختصاص داده شده و در آن آمده بود: «نكته مهمي كه نبايد به آساني از آن گذشت اين است كه اعلام روز سينما در شرايطي صورت ميگيرد كه بسياري از دستاندركاران اين هنر عظيم، با دشواريها و نابهسامانيها روبهرو هستند.»
در قسمتي ديگر از اين سرمقاله نوشته شده بود: «اميد است روز ملي سينما طليعه توجه جدي به معضلات زيربنايي صنعت سينما باشد. فرسودگي و استهلاك سرمايه ثابت سينماي ملي خطري است كه در درازمدت سينماي ما را به نابودي ميكشاند، بنابراين اعلام روز ملي سينما را بهانهاي كنيم براي نگاه عميقتر به مسائل صنعت سينماي ملي، كه بايد به فكر تقويت سرمايههاي اصلي خود باشد.»
سرانجام چهارمين جشن بزرگ سينماي ايران در سال 1379 در روز 21 شهريورماه مقارن با ايام بزرگداشت صدمين سالگرد حيات سينماي ايران در مجموعهي ورزشي انقلاب برگزار شد.
از آن پس هر ساله روز ملي سينما فقط بهانهاي بود براي بيان دغدغهها و توجه افكار عمومي به اين هنر ـ صنعت اما اظهارنظرهايي هم مطرح ميشد كه اساسا معتقد بود اين روز خيلي هم بود و نبودش اهميت ندارد. با اين اوصاف به نظر ميرسد با توجه به اينكه سينماي ايران در ديدگاه صاحبنظران و ديدگاه كلان جامعه از جمله دغدغههاي اصلي است كه به اين واسطه براي آن سازمان سينمايي تعريف شده است، حسن وجود نمادين اين روز در تقويم سينما قابل انكار نبود.
با اين حال درباره اين موضوع كه روز ملي سينما از تقويمهاي امسال حذف شده، هيچگونه اطلاعرساني صورت نگرفته و خبرنگار ايسنا همچنان پيگير دريافت توضيح و ديدگاه دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي درباره اين موضوع است.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 20 تير 1391برچسب:روز,شهادت,شهید,مرتضی,آوینی,نوبت,حذف,روز,ملی,سینما,تقویم,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
لیلا حاتمی براي بازي در «پله آخر» ساخته علی مصفا بهترین بازیگر زن جشنواره کارلوی واری شد
جشنواره بین المللی فیلم کارلوی واری به کار خود پایان داد و با برپایی مراسمی جوایز را اهدا کرد.امسال فیلم پله آخر ساخته علی مصفا در بخش مسابقه ا ین جشنواره حضور داشت و در مراسم پایانی این فیلم برنده دو جایزه شد:بهترین بازیگر زن(لیلا حاتمی) و جایزه منتقدان بین المللی ( فیپرشی) .
در جشنواره امسال از هلن میرن و سوزان ساراندون هم به پاس یک عمر فعالیت هنری در طول زمان برگزاری جشنواره تقدیر به عمل آمد.جایزه بزرگ جشنواره به فیلمی از کشور نروژ با عنوان تقریبا مرد به کارگردانی مارتین لاند تعلق گرفت. بازیگر مرد فیلم هم برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره شد.



ادامه مطلب را از دست ندهید . . .
ادامه مطلب |
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 18 تير 1391برچسب:لیلا,حاتمی,بازي,پله,آخر,ساخته,علی,مصفا,بهترین,بازیگر,زن,جشنواره,کارلوی,واری,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
گاهی وقت ها آدم از دور و اطرافش یه چیزایی میشنوه که شاخ که نه ولی باورش برای آدم خیلی خیلی سخته و بعد از شندیدن خبر دهان مبارک به اندازه یه تمساح بالغ و گرسنه باز میشه و اَآاَ....کنان میگه که خالی نبند و بعد از کلی قسم و جوون من جوون تو گفتن که آره من خودم با همین جفت دوتا چشم هام دیدم و باور کن به این ختم میشه که غلو کردی دیگه نه...
توی این مطلب میخوام براتون یه سری از خبرهایی رو بیارم که باورش سخته و شگفت زده میشین(اومدم بنویسم سورپرایز گفتم ای بابا خیر سرمون سایه مثلاً...مثلاً فرهنگی و میخواد کار فرهنگی بکنه باید با زبان شیوای پارسی بنویسم)و حسابی دهنتون باز میمونه که میشه...؟؟!!میشه واقعاً مردم...؟؟شدنی این کارها...؟؟(این تیکه آخر رو مثل خنده بازار قسمت های پارک ملت بخونین!!)ولی حالا که شده و مدارکش هم موجوده!!...(این تیکه رو چیزی نمیگم چوون دوستان گفتند که وبلاگ سیاسی نشه)
اصلا من چیزی نمیگم تا خودتون توی ادامه مطلب ببینین و بخونین و شگفت زده بشین...
ادامه مطلب |
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:عجیب,خبر,,,,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
هو الجمیل
هنرمند همچو شهیدان زنده است و نزد خداوند روزی میخورد
او به گفته خود در تاریخ ۳ مهر۱۳۰۷ در خانوادهای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش، «حاج سید جواد کسائی» از تاجران به نام آن زمان اصفهان بود که به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با اساتید و بزرگان آن زمان مانند سید حسین طاهرزاده، جلالالدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز)، غلامحسین سارنج و ادیب خوانساری رفت و آمد مینمود. به طوری که منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز اساتید به نام موسیقی اصفهان. این آمد و شدها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کرد (بعد از دیدن یک نوازنده دورهگرد) و بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوایی ببرد. وی مدتی آواز و گوشههای موسیقی ایران را نزد استاد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران میرفت از محضر استاد ابوالحسن صبا استفاده مینمود.
پس از فوت مهدی نوایی، کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نِی استفاده کرد. مخصوصاً از همنوازی با جلیل شهناز که به نوعی حق استادی بر گردن او دارد، بهره برد. همنوازی با سازهای پردهداری مثل تار و سهتار او را بیش از پیش با گامهای مختلف موسیقی ایرانی آشنا کرد، به صورتی که برای اولین بار دستگاههای چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را با کوک دقیق و به صورت کامل اجرا کرد. کسایی همچنین از محضر ابوالحسن صبا بهرههای فراوان برد که میتوان گفت هنر نوازندگی سهتار کسائی، یادگار انس با این هنرمند یگانهاست. سهتار نوازی کسائی تلفیقی زیبا از ترکیب نوازندگی تارجلیل شهناز و سهتارابوالحسن صبا است.
کسائی، در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار میرود. این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.
کسائی، در سال ۱۳۲۹ برای اولین بار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد. در سالهای بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیبالله بدیعی، محمد میرنقیبی، همایون خرم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد. در سال ۱۳۳۵ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گلها راه یافت و تا سال ۱۳۵۷ که در گلچین هفته شرکت نمود، با این سلسله برنامه، همکاری داشت.
از سال ۱۳۴۶، فضای کاری کسائی ابعادی جهانی هم پیدا میکند و یک صفحهٔ دورو در مایههای شور و ماهور از نوازندگی نی او به همراه تنبک جهانگیر بهشتی توسط کمپانی C.B.S فرانسه ضبط شده و در سال ۱۳۵۴ در نقاط مختلف جهان پخش شد. همچنین، کسائی تا سال ۱۳۵۶، برنامههای متعددی در جشن هنر شیراز برگزار کرد و با نوازندگان بزرگ جهان از جمله راوی شانکار، شاران رانی و بسم ا... خان، دیدار کرد.
بعد از انقلاب، به دلیل فضای نه چندان مناسبی که برای موسیقی ایجاد شد، وی آخرین برنامه رسمی خود را در رادیو ایران با همکاری جلیل شهناز، محمدرضا شجریان و جهانگیر ملک اجرا کرد. در این سال و تا قبل از سال ۱۳۶۱، آرشیو موسیقی رادیو اصفهان از بین رفت و کسایی هم از صدا و سیما برکنار و حقوقش قطع شد.
کسائی در دههٔ ۱۳۶۰، به کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند سفر کرد و در چند برنامه رادیویی، به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۶۹، تندیس وی در گالری مفاخر هنری جهان در لندن نصب شد.
پس از آنکه کسائی در سال ۱۳۷۰، در جشنواره نینوازان در تالار اندیشه شرکت کرد، فعالیت او دوباره رونق گرفت و در سال ۱۳۷۴، صدا و سیما مستمری وی را برقرار کرد. کسائی درسال ۱۳۷۸ موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر شد. همچنین در سال ۱۳۸۱، به عنوان چهرهٔ ماندگار موسیقی انتخاب و تقدیر شد.
کسایی در سال ۱۳۷۵ به آمریکا و کانادا سفر کرده و در محافل شعر و موسیقی شرکت کرد. در سال ۱۳۷۶ هم با تلاش محمدرضا لطفی، انجمن دوستداران موسیقی ایرانی واشنگتن، مجلس گرامیداشتی برای کسائی بر پا داشت.
حسن کسائی در اصفهان سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشتههای نی، سهتار و آواز بودهاست. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی بداههنوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربیها و حتی آوازیهای نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگیهای اوست. کسائی امروز در نواختن نِی ایرانی همانند ندارد و در اوقات فراغت به تکمیل سهتار میپردازد. وی در زندگی هیچ دلبستگیای به جز موسیقی ندارد. وی اکنون در شهر زادگاه خود، اصفهان در کوی عباس آباد زندگی میکند. دیده شده که او حتی با لوله کردن کاغذی ساده و سوراخ کردن آن اقدام به نواختن نی میکند که این در یکی از نوارهای صوتی آموزشی وی نیز بیان گردیدهاست.
نِی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاه پرفراز و فرودی از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان داشته؛ ولی هیچگاه نتوانست قابلیت اصلی خود را نشان دهد که بتواند مانند سازهایی از قبیل عود، تار، سنتور و انواع مختلف سازهای آرشهای و مضرابی جایگاه نسبتاً ثابتی در بین موسیقیدانان و مردم پیدا کند.
احتمالاً سادگی ساخت (که خود موجب پیدایش الگوهای غیراستاندارد و در نهایت باعث محدود شدن سطح تکنیکی نی شده بود) را بتوان عامل اصلی عدم ثبات در جایگاه اصلی نی دانست. توضیح آنکه، برای توسعه و رشد امکانات فنی و تکنیکی یک ساز، لازم است ابتدا ساختار آن، طبق الگویی دقیق و کارشناسی شده، طراحی و ساخته شود تا نواختن آن با حداکثر قابلیت اجرایی، میسر گردد. بر اساس اطلاعاتی که از ضبط اولین صفحههای موسیقی ایرانی در دست است، تکنیک نوازندگی سازهایی همچون تار، ویلن و کمانچه به نسبت نی در سطح بالاتری قرار دارد. تنها ضبطی که در گذشته از نی انجام شده تکنوازی و جواب آواز نایب اسدالله اصفهانی است که بنا به روایتی اولین کسی است که نی را به سبک «دندانی» مینواخته (هر چند خلاف این موضوع انکار ناپذیر نیست). در هر صورت میتوان با بررسی این چند صفحه ضبط شده، سطح نوازندگی نی را در آن زمان شناخت.
استاد کسائی به طور مستقیم نتوانست از محضر نایب استفاده کند، ولی در دورهای بسیار کوتاه نزد یکی از شاگردان وی (مهدی نوایی)، تمام اندوختههای او را فراگرفت. این موضوع از جهتی دلیل بر استعداد فراوان کسائی و از جهتی دیگر، نشان از محدودیت و سادگی تکنیک نوازندگی نی در آن زمان میباشد. از این رو حسن کسایی مانند تهرانی در تنبک، احمد عبادی در سهتار، علیاصغر بهاری در کمانچه و فرامرز پایور در سنتور به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاهها در ساز نِی نمود.
در گذشته صدای نِی، همراه با ناخالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن آن به صورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد تا نوازندگی نی او، به رادیو راه پیدا کند. تکنوازیها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و... باعث شد تا نی همردیف سازهای دیگر قرار بگیرد.
بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از این ساز کردند و این احساس نیاز باعث رشد روزافزون نوازندگان نی شد که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس میگردد. میتوان گفت، تمام نوازندگان امروز نی، با شنیدن صدای نی استاد کسایی به این ساز علاقهمند شدند.
از کارهای اخیر حسن کسائی، میتوان به آلبوم دختر گلفروش با تنظیم مهرداد یزدانی و آواز علی جهاندار و گفت و گوی نی و تار که حاصل همنوازی وی با شهرام میرجلالی است اشاره کرد
حسن کسایی پنجشنبه 25 خردادماه در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پررهرو باد
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:استاد,حسن,کسایی,کسائی,موسیقی,نی,عود,تار, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
فیلم سینمایی آرگو جدیدترین ساختهی بن افلک، یکی از عناوین مهم امسال سینمای آمریکا است. این تریلر سیاسی که 21 مهرماه بر روی پردهی سینماها خواهد رفت، اهمیتی فراتر از یک فیلم هالیوودی معمولی برای ما ایرانیها خواهد داشت؛ داستان آرگو در سالهای ابتدایی دهه هشتاد میلادی و همزمان با تسخیر لانهی جاسوسی روی میدهد. در شرایط سیاسی حساس فعلی میان ایران و آمریکا، هالیوود به سراغ داستانی جاسوسی رفته که در دورانی پرتنش از روایط میان دو کشور اتفاق میافتد. "آرگو" برگرفته از یک عملیات جاسوسی واقعی C.I.A در خاک ایران است.
در 13 آبان 1358 و همزمان با تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره)، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا ازمهلکه فرار میکنند و در سفارتخانههای کاندا و سوئد پنهان میشوند. دولت و سازمانهای امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمیدانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایدهای دور از ذهن را مطرح میکند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را بهعنوان عوامل پشت صحنه همراه با خود از ایران خارج کنند!

برای این منظور سیآیای فیلمنامهی تخیلی "آرگو" را انتخاب میکند. همزمان با همهگیر شدن تب "جنگ ستارگان" ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانهای میگذرد، کاملا طبیعی به نظر میرسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشینهای مناسب وارد تهران میشوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر میشود.
این پروژه که بعد از جنگ جهانی دوم، مهمترین عملیات پوششی است که با همکاری آمریکا و کانادا صورت گرفته، در تاریخ معاصر ایالات متحده بهعنوان هالیوودیترین عملیات سیا شناخته میشود. تونی مندز مجری و طراح این پروژه تمام جزئیات مربوط به ساخت یک فیلم علمی-تخیلی را جعل میکند و از چهرههای سرشناس هالیوودی همچون جان چمبرز (طراح گریم معروف هالیوود که به خاطر فیلم سیاره میمونها هم اسکار گرفته) و جک کربی(یکی از نویسندگان و طراحان اصلی کتابهای کامیک شرکت مارول) نیز درانجام این عملیات کمک میگیرد. مندز در سال 1980 به همراه تعدادی دیگر از مامورین سیا و گروه فیلمسازی، برای ساخت فیلم وارد ایران میشود. اما در حین انجام نقشهی فرار 6 کارمند سفارت اتفاقات پیشبینی نشدهای روی میدهد...
اما چه شد که بعد از 32 سال این عملیات جاسوسی، دستمایهی ساخت یک فیلم هالیوودی قرار گرفت؟...
در سال 2007 مقالهای از جاشوا بیرمن در نشریه "وایرد" منتشر شد که به جزئیات و چگونگی انجام گرفتن عملیات فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از تهران میپرداخت. جرج کلونی و گرنت هسلوف (همکار و دوست چند سالهی کلونی) با خواندن این مقاله در همان سال تصمیم گرفتند تا فیلمی را بر اساس این عملیات جاسوسی بسازند. ابتدا صحبتهایی مطرح شد که فیلم را خود کلونی یا استیون سودربرگ کارگردانی کنند، اما پیش آمدن پروژههای دیگر ساخت این فیلم را به تعویق انداخت. تا آنکه موفقیت چشمگیر فیلم «شهرک» (THE TOWN) باعث شد بن افلک بهعنوان کارگردان این پروژه انتخاب شود.
فیلمبرداری "آرگو" از سپتامبر 2011 آغاز شد و علاوه بر افلک که خودش نقش تونی مندز را در فیلم ایفا میکند، بازیگران شاخص دیگری همچون برایان کرنکستون، آلن آرکین و جان گودمن هم به آرگو پیوستند. تمام صحنههای مربوط به تهران غیر از نماهای بازسازی شده با کامپیوتر، در استانبول فیلمبرداری شده است که در تریلر منتشر شده از فیلم، با فضای شهر تهران چندان همخوانی ندارد.
علاوه بر بن افلک، جرج کلونی و گرنت هسلوف که تهیهکنندگان فیلم محسوب میشوند، چهرههای شناخته شدهی دیگری هم در تولید آرگو نقش داشتهاند. الکساندر دسپلای معروف فرانسوی ساخت موسیقی متن فیلم را بر عهده دارد که پیش از این در "نیمه ماه مارس" هم با کلونی همکاری کردهبود. رودریگو پریتو فیلمبردار ثابت آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو، مدیر فیلمبرداری آرگو است و تدوین فیلم را هم قرار است ویلیام گلدنبرگ انجام دهد که تعدادی از بهترین آثار مایکل مان را همچون "مخمصه"، "نفوذی"، "علی" و " میامی وایس" او تدوین کرده است.
آرگو در استودیوی گراهام کینگ ""GK Films تهیه شده که در ده سال گذشته تولید آثار شاخصی همچون فیلمهای مارتین اسکورسیزی در کارنامهاش دیده میشود. پخش آرگو را هم کمپانی برادران وارنر بر عهده دارد.
هنوز تصاویر و یا اطلاعات بیشتری از این پروژه منتشر نشده و مشخص نیست که این فیلم چه واکنشی را از نظر سیاسی به همراه خواهد داشت. اما روایت هالیوود از عملیاتی جاسوسی که یک طرف آن ایران است و ساخت فیلم پرهزینهای در جریان اصلی سینمای آمریکا که برای اولین بار بخش اعظم داستان آن در تهران قرن بیستم میگذرد، قطعا موضوع قابل توجهی است. یادداشتهای شخصی مندز نیز یکی دیگر از منابع و مراجعی است که برای بازسازی دقیق جزئیات مربوط به این عملیات جاسوسی استفاده شدهاست.
برای اطلاعات بیشتر از این عملیات که در رسانههای غرب با عنوان "Canadian Caper" شناخته میشود، میتوان به وبسایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کرد که خاطرات ترجمه شدهی تونی مندز از این عملیات را در تاریخ 11 آبان 1385 منتشر کرد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
همچنین مقالهی جاشوا بیرمن منبع اقتباس فیلم "آرگو" دربارهی عملیات هالیوودی C.I.A نیز در وبسایت نشریهی Wired قابل مطالعه است.
(آرگو در اساطیر یونان باستان نام کشتی جیسون و دیگر دریانوردانی است که برای یافتن پشم زرین راهی سفری اسرارآمیز میشوند.)
در صورت علاقه می توانید تریلر فیلم را از لینک زیر ببینید :
http://www.imdb.com/rg/VIDEO_PLAY/LINK//video/imdb/vi3569066521/
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:هالیوود,عملیات,CIA,خاک,ایران,پرده,سینما,argo,سینما,آرگو,جرج,کلونی,فیلم,ایناریتو,جاسوسی, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
بسمه تعالی
برای سایه نشینان چو خیمه برپاییم
همراه سایه برگی از مجله علمی فرهنگی هنری سایه برای مخاطبان سایه
برآن شدیم تا صفحه ای را به مخاطبان سایه ای خود اختصاص دهیم تا ضمن تعامل و
برقراری ارتباط بیشتر با مخاطبان خود آنها نیز بتوانند با انتشار دلنوشته ها و مطالب علمی
فرهنگی و هنری خود که تا کنون مجالی برای بروز آنها دست نیافته بود سایه را در اشاعه
و ترویج بیشتر فرهنگ و هنر در سطحی فراگیر که از اهداف این گروه علمی فرهنگی
هنری است یاری داده و سایه بتواند همگام با سایه ای ها در تحقق این مهم بکوشد و کوشا
باشد
باشد که برآید
در همراه سایه , همراهان سایه با به عضویب در آمدن در صفحه اختصاصی خود یعنی
همراه سایه می توانند مطالب پیشنهادی خود را برای ما ارسال کنند تا با نام خودشان به دید
همگان در آید.
مطالب برگزیده همراه سایه در صفحه اصلی سایه به نمایش گذاشته می شود
افرادی که مطالب ارسالی شان به قلم خود به رشته تحریر در آمده باشد در اولویت تایید و
چاپ نوشته خود می باشند و از امتیاز ویژه ای جهت ثبت در صفحه اصلی سایه
برخوردارند
طبیعی است که از انتشار پست های ضعیف که عاری از بار فرهنگی خاصی می باشند و
تک جملات کوتاه که مخصوص محافل فیس بوکی و دیگر شبکه های اجتماعی
است خودداری می شود
همراه سایه از هم اکنون در انتظار مطالب ارسالی شما می باشد
www.hamrahsayeh.loxblog.com
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 13 خرداد 1391برچسب:همراه,سایه,علمی,فرهنگی,هنری,مخاطب, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
شصت و پنجمین جشنوارهی بینالمللی فیلم کن وز گذشته به کار خود پایان داد و هیئت داوران این جشنواره به ریاست نانی مورتی برگزیدگان خود را معرفی کرد. دریافت دومین نخل طلا توسط میشائیل هانکه تنها به فاصلهی سه سال پس از "روبان سفید" و کسب سومین جایزه از کن توسط کن لوچ فیلمساز انگلیسی ، از نکات قابل توجه جشنوارهی امسال به شمار میرود.

علاوه بر انتخابهای هیئت داوران، حاشیههای مراسم اختتامیه و واکنشهای برندگان کن 2012 هم جذابیتهای خاص خودش را داشت. برای مثال میتوان به حضور لیلا حاتمی بازیگر مشهور سینمای ایران در کنار دیگر چهرههای سرشناس سینمای جهان همچون الک بالدوین، اودری توتو، کایلی مینو و آدرین برادی برای اهدای جوایز امسال اشاره کرد. در ادامه میتوانید صحبتهای برندگان اصلی فستیوال کن امسال، پس از دریافت جوایز را در «سایه» بخوانید.
کریستین مونگیو فیلمساز رومانیایی که پیش از این برای فیلم "چهار ماه و سه هفته و سه روز" نخل طلای کن را دریافت کرده بود، جایزه بهترین فیلمنامه کن 2012 را هم برای فیلم " آنسوی تپهها" به خود اختصاص داد. جایزه بهترین فیلمنامه را ناستاسیا کینسکی (بازیگر تس ساخته مشهور رومن پولانسکی) به مونگیو اهدا کرد. مونگیو پس از دریافت جایزه در صحبتهای خود به واقعیتهای نشان داده شده در فیلمش اشاره کرد:« فوقالعاده است که اینجا کنار هم باشیم، اما نباید اجازه بدهیم که این داستان حقیقی که برگرفته از رویدادهای واقعی و زندگی مردم زجر کشیدهاست، فراموش شود. اگر ما نمیتوانیم گذشته را بازسازی کنیم، میتوانیم به آینده امیدوار باشیم.»

برای اهدای جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن هم الک بالدوین، بازیگر مشهور سینما و تلویزیون آمریکا به روی صحنه آمد و کریستینا فلوتور و کوزمینا استراتان بازیگران "آنسوی تپهها" را بهعنوان برگزیدگان امسال معرفی کرد. فلوتور پس از دریافت جایزه از تمام کسانی که در ساخت این فیلم پرشور سهیم بودهاند و مونگیو برای کارگردانی استادانهاش تشکر کرد.

جایزه بهترین بازیگر مرد را هم مدس میکلسن دانمارکی دریافت کرد که به خاطر حضورش در پروژههای هالیوودی چهرهای آشنا برای علاقهمندان سینما است. میکلسن جایزه خود را برای حضور در فیلم " شکار" ساختهی توماس وینتربرگ از دستان گونگ لی ستارهی سینمای آسیای شرقی دریافت کرد و ضمن تشکر از هیئت داوران، درباره اهمیت این جایزه صحبت کرد: « دوست دارم تا این جایزه را با تمام کسانی تقسیم کنم که سینما را دوست دارند و دور یا نزدیک در ساخت این فیلم همکاری کردهاند. همچنین آرزو داشتم که کاش میشد جایزهام را توماس وینتربرگ تقسیم کنم. از تو برای آن که ما را به این عالم عشق دعوت کردی ممنونم.»

جایزه بهترین کارگردانی کن امسال هم توسط تیم راث و لیلا بختی بازیگر الجزایری به کارلوس ریگاردز کارگردان مکزیکی فیلم " روشنایی بعد از تاریکی" اهدا شد. ریگاردز که پیش از این نیز در سال 2007 با فیلم "نور خاموش" در کن حضوری موفق داشته، پس از دریافت این جایزه گفت : « باید از جشنوارهای که به این فیلم باور داشته و از داوران آزادهای که این فیلم را تقدیر کردهاند، تشکر کنم. باید از رسانهها و مخاطبین هم ممنون باشم که همچنان من را چوبکاری میکنند.»

کن لوچ هم برای فیلم "سهم فرشتگان" جایزه ویژه هیئت داوران شصت و پنجمین جشنواره کن را دریافت کرد. لوچ پس گرفتن جایزه خود از دستان لورا مورانته بازیگر ایتالیایی و پاتریک برل فرانسوی، چنین گفت: « از فستیوال و هیئت ژوری که خیلی مهربانند تشکر میکنم. از مهمان نوازی شما در کن که مثل همیشه گرم بود سپاسگزارم. میخواهم بگویم کن بیانگر آن است که سینما فقط سرگرمی نیست، بلکه نشان میدهد ما چه هستیم. همچنین میخواهم همبستگی خودمان را با تمام کسانی که در مقابل ریاضت اقتصادی ایستادگی میکنند، نشان دهیم.»

لیلا حاتمی هم برای اهدای جایزه بزرگ فستیوال کن که بعد از نخل طلا مهمترین جایزه جشنواره به حساب میآید، روی صحنه آمد. متئو گارونه کارگردان ایتالیایی که پیش از این فیلم موفق "گومورا" را ساختهاست، جایزه بزرگ کن را برای فیلم "واقعیت" به خود اختصاص داد. گارونه پس از دریافت جایزه گفت: « تشکر از فستیوال، تشکر از بازیگران، تشکر از پروداکشن. چائو!»

در نهایت ادری توتو و آدرین برودی برای اهدای نخل طلای کن امسال به میشائیل هانکه برای فیلم "عشق" بر روی صحنه آمدند. هانکه فیلمساز بزرگ اتریشی پس از دریافت دومین نخل طلای خود اعلام کرد که: « خیلی خوشحالم که با بازیگرانم بر روی این صحنه هستم، چون این باعث میشود که کمتر خجالت بکشم. از تمام اعضای هیئت داوران و تیری فرمو تشکر میکنم که فرصت حضور این فیلم را در اینجا فراهم کرد. از تمام کسانی که در ساخت این فیلم به من کمک کردند، ممنونم. از همسرم ممنونم که در تمام این سالها پشتیبان من بوده. این فیلم ترسیمگر بخشی از قولی است که ما به یکدیگر دادهایم. یک تشکر بزرگ هم به دو بازیگرم بدهکارم که جوهر اصلی این فیلم اند.»

شصت و پنجمین جشنواره کن در حالی به کار خود پایان داد که اکثر منتقدان فیلمهای امسال کن را آثاری متوسط و پایینتر از حد انتظار ارزیابی کردهاند.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 8 خرداد 1391برچسب:فستيوال,كن,برگزيدگان,نخل,طلا,میشائیل,هانکه,حاشیه,مراسم,اختتامیه,لیلا,حاتمی,فیلم, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
بدین وسیله به اطلاع می رساند، سازمان علمی دانشجویی مهندسی برق کشور با استعانت از درگاه خداوند منان پانزدهمین کنفرانس دانشجویی مهندسی برق ایران را در روزهای 7 الی 9 شهریور 1391 به میزبانی دانشگاه کاشان و با پشتیبانی پژوهشکده دانشجوئی دانشگاه کاشان برگزار خواهد نمود. واضح است این کنفرانس به واسطه ارائه جدیدترین مقالات، برپائی کارگاههای آموزشی، نشستهای تخصصی و نمایشگاه های جانبی، مجمعی مناسب جهت بحث و تبادل نظر در زمینه های مهندسي برق، قدرت، الكترونيك، كنترل، مخابرات، كامپيوتر، فناوري اطلاعات، مهندسي پزشكي و انرژی های نو خواهد بود. لذا، کمیته برگزاری کنفرانس از کلیه علاقمندان دعوت به عمل می آورد یافته های خود را حداکثر تا تاریخ 1391/4/1 از طریق سایت کنفرانس به آدرس www.iscee.ir ارسال نمایند.
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:برق,کنفرانی,دانسجویی, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
پس از خبر ايفاي نقش ماريون کوتيار در جديدترين اثر اصغر فرهادي، اين بار تهيهکننده فرانسوي اين پروژه از پيوستن طاهر رحيم به اين فيلم سينمايي خبر داد.
به گزارش سينما پرس مسئولان سازنده جديدترين اثر اصغر فرهادي روز گذشته اعلام کردند که طاهر رحيم؛ بازيگر فرانسوي فيلم هاي سينمايي «پيغامبر» (A Prophet)، «طلاي سياه» (Black Gold) و «عقاب» (The Eagle) در جديدترين فيلم سينمايي فرهادي که پاييز سال جاري در فرانسه کليد مي خورد بازي مي کند.
بنابر گزارش پايگاه اطلاع رساني لو فيگارو، طاهر رحيم پيش اين براي ايفاي نقش در فيلم سينمايي «پيغامبر» توانسته جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد مراسم اهداي جوايز «سزار» که به عنوان اسکار فرانسه به شمار مي آيد را به خود اختصاص دهد.
الکساندر موله گاي؛ تهيهکننده شرکت فيلمسازي «ممنتو فيلمز» که در حال حاضر براي فروش حق امتياز اکران بين المللي جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي در بازار فيلم شصت و پنجمين دوره جشنواره کن حضور دارد، پيش از اين در تاريخ 28 ارديبهشت (17 مه) بهار سال جاري به صورت رسمي اعلام کرده بود که ماريون کوتيار؛ بازيگر فيلم هاي سينمايي «نيمه شب در پاريس» (Midnight in Paris)، «تلقين» (Inception) و «ماهي بزرگ» (Big Fish) در جديدترين پروژه سينمايي فرهادي ايفاي نقش مي کند.
ماريون کوتيار نيز که اکنون براي ايفاي نقش در فيلم سينمايي «زنگ و استخوان» (Rust and Bone) در شصت و پنجمين دوره جشنواره فيلم کن حضور دارد پيش از اين در سال 2007 ميلادي براي بازي در نقش «اديت پياف»؛ خواننده صاحب نام فرانسوي در فيلم سينمايي «زندگي مانند گل سرخ» (La Vie en Rose) موفق به دريافت جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن در مراسم هاي اهداي جوايز اسکار، بفتا، سزار و گلدن گلوب شده است.
کوتيار در آخرين پروژه سينمايي خود نيز در «شواليه تاريکي برميخيزد» (The Dark Knight Rises) به کارگرداني کريستوفر نولان ايفاي نقش کرده است که اين فيلم سينمايي در تاريخ 20 جولاي (30 تير) تابستان سال جاري روي پرده سينماهاي سراسر جهان مي رود.
موله گاي که پيش از اين مسئوليت اکران 2 فيلم سينمايي «درباره الي» و «جدايي نادر از سيمين» را برعهده داشته است، براي نخستين بار است که به عنوان تهيه کننده در يکي از آثار سينمايي اصغر فرهادي فعاليت مي کند.
جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي که نخستين اثر او به شمار ميآيد که در خارج از ايران ساخته مي شود از پاييز سال جاري با بودجهاي برابر با 11 ميليون يورو و در پاريس کليد مي خورد.
مسئولان سازنده اين فيلم سينمايي اعلام کردهاند که تا زماني که فرهادي نوشتن فيلمنامه اين اثر را به اتمام نرساند جزئيات داستان آن را افشا نمي کنند، اما موله گاي اظهار کرده است که اين فيلم سينمايي با همراه داشتن رگههايي از «جدايي نادر از سيمين» يک فيلم هيجانانگيز احساسي اجتماعي است و با پيچيدگيهاي داستاني چندگانه خود تماشاگر را از اولين نما تا نماي پاياني در تعليق نگه ميدارد.
فرهادي نيز چندي پيش درباره جديدترين فيلم سينمايي خود به مجله «فيلم فرانسه» گفته بود: هدف من اين است که براي تماشاگران فيلمهايم به جاي جواب، سئوال مطرح کنم. اين چيزي است که دنياي امروز بيش از هر زمان ديگر به آن نياز دارد؛ طرح سئوالهاي جديد در برابر جوابهاي قديمي. شايد بتوان اين سينما را سينماي پرسشگرانه ناميد.

همچنين مسئولان سازنده اين فيلم سينمايي به تازگي اظهار کرده اند که جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي را در بهار سال 2013 ميلادي روي پرده سينماهاي سراسر جهان مي برند.
اصغر فرهادي پيش از اين در اسفند ماه سال گذشته براي ساخت فيلم سينمايي «جدايي نادر از سيمين» توانست با شکست رقيبان برجسته اي مانند «سرسخت» (Bullhead) به کارگرداني ماسکل آر از بلژيک/ «پاورقي» (Footnote) به کارگرداني ژوزف سدار از رژيم صهيونيستي/ «در تاريکي» (In Darkness) به کارگرداني آگنيشکا هولاند از لهستان و«آقاي لاژار» (Monsieur Lazhar) به کارگردانس فيليپ فالاردو از کانادا، جايزه اسکار بهترين فيلم غيرانگليسي زبان هشتاد و چهارمين دوره مراسم آکادمي اسکار را به خود اختصاص دهد.
اصغر فرهادي براي نگارش فيلمنامه «جدايي نادر از سيمين» نيز در بخش بهترين فيلمنامه غيراقتباسي اين دوره از مراسم آکادمي اسکار نامزد دريافت جايزه شده بود که در نهايت موفق به دريافت اين جايزه نشد.
فيلم سينمايي «جدايي نادر از سيمين» که توانست در نخستين حضور خود در عرصه بين المللي در زمستان سال 1389، جايزه خرس طلايي بهترين فيلم و خرس نقره اي بهترين بازيگر مرد و زن شصت و يکمين دوره جشنواره بينالمللي فيلم برلين را دريافت کند، در اسفند ماه سال گذشته جوايز بهترين فيلم سي و هفتمين دوره مراسم اهداي جوايز فرانسوي «سزار» (Cesar awards)و مراسم اهداي جوايز «اسپيريت» (Spirit Awards) را از آن خود کرد.
همچنين «جدايي نادر از سيمين» که بازيگراني مانند ليلا حاتمي، پيمان معادي، شهاب حسيني، ساره بيات، سارينا فرهادي، بابک کريمي و مريلا زارعي در اين فيلم درام ايفاي نقش کرده اند، پيش از اين نيز توانست 4 سيمرغ بلورين بهترين صدابرداري (محمود سماک باشي)، بهترين فيلمبرداري (محمود کلاري)، بهترين فيلمنامه (اصغر فرهادي) و بهترين کارگرداني (اصغر فرهادي) بيست و نهمين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر را از آن خود کند.
«جدايي نادر از سيمين» که نامزد دريافت بهترين فيلم غيرانگليسي زبان اين دوره از مراسم اهداي جوايز «بفتا» نيز شده بود، نتوانست اين جايزه را از آن خود کند، اما جديدترين ساخته اصغر فرهادي جايزه بهترين فيلم غيرانگليسي زبان شصت و نهمين دوره مراسم اهداي جوايز «گلدن گلوب» را به خود اختصاص داد.
جديدترين ساخته اصغر فرهادي در يک سال گذشته نيز توانسته جوايز بهترين فيلم جشنواره ها، مراسم ها و انجمن هاي مهم و معتبر دنيا مانند «اسکرين آسيا پاسيفيک» (Asia Pacific Screen Awards)، مراسم اهداي جوايز «فيلم مستقل بريتانيايي» (British Independent Film Awards)، «انجمن منتقدان مطبوعاتي» (Broadcast Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فيلم شيکاگو» (Chicago Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فيلم لندن» (London Critics Circle Film Awards)، «جشنواره بين المللي فيلم سيدني» (Sydney Film Festival) را دريافت کند.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:ماريون,کوتيار,اصغر,فرهادی,طاهر,رحيم,نيمه شب در پاريس,شواليه تاريکي برميخيزد,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
ماریون کوتیار (به فرانسوی: Marion Cotillard) سی ام سپتامبر ۱۹۷۵ در پاریس متولد شد. او بازیگر و خواننده فرانسوی است. او با بازی در فیلمهایی در فیلمهایی چون تاکسی، فوریا و چیزهای زیبا توانست نظر منتقدان را جلب کند. بازی او در سه گانه تاکسی به تهیه کنندگی لوک بسون، از او چهرهای شناخته شده ساخت. یک سال خوب نخستین پروژه هالیوودی او، یک کمدی جذاب به کارگردانی رایدلی اسکات بود که در آن، در نقش یک زن فرانسوی با راسل کرو همبازی شد. اما افتخارات بینالمللی او از زمانی آغاز شد که کوتیارد به عنوان نخستین هنرپیشه فرانسوی، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد. او یک جایزه اسکار، یک جایزه بافتا، یک جایزه سزار و یک جایزه گلدن گلوب برای بازی در نقش ادیت پیاف در فیلم زندگی یک گل سرخ را بهدست آورده است. پس از این کوتیارد به بازیگری در پروژههای بینالمللی تبدیل شد. او در سال ۲۰۰۹ در فیلم دشمنان مردم اثر مایکل مان مقابل جانی دپ بازی کرد. در همین سال نیز در فیلم نُه در کنار دانیل دی-لوئیس، با گروهی از بازیگران مطرح زن سینمای جهان، از پنه لوپه کروز تا سوفیا لورن همبازی شد.

این اواخر همکاریهای او با کریستوفر نولان، فیلمساز بزرگ سینمای جهان و سازنده سری بتمن، باعث شد تا نام کوتیارد یک بار دیگر سر زبانها بیفتد. او پیش از فیلم فرهادی، به زودی با حضور در تازهترین بلاک باستر نولان، یعنی شوالیه تاریکی برمیخیزد، به پرده سیماهای جهان بازمیگردد.


|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
بالاخره اطلاعات اولین فیلم غیر ایرانی اصغر فرهادی لحظاتی قبل مشخص شد.
تهیهکنندهی فیلم جدید فرهادیبه نکات قابل توجهی از فیلم جدید این کارگردان ایرانی اشاره کرده که شاید مهمترین آنها حضور ماریون کوتیار بازیگر مشهور فرانسوی و برندهی جایزه اسکار در این پروژهاست.
شرکت ممنتو فیلم که پیش از این پخش اروپایی دو فیلم آخر فرهادی «درباره الی...» و «جدایی نادر از سیمین» را بر عهده داشته، قرار است فیلم جدید فرهادی را در فرانسه تهیه کند. به گزارش اسکرین دیلی، الکساندر مالهگای امروز از سوی شرکت ممنتو فیلم اینترنشنال اعلام کرده که فیلم جدید فرهادی پاییز امسال با بودجهای 11 میلیون یورویی در پاریس کلید خواهد خورد. به گفتهی مالهگای فرهادی هماکنون مشغول بازنویسی فیلمنامهی کار جدید خود است. این فیلم نیز همانند کارهای قبلی فرهادی تریلر احساسی و اجتماعی است که با تعلیق و چرخشهای داستانی خود نفس تماشاگر را از ابتدا تا به انتها حبس خواهد کرد.

فرهادی در خصوص فیلم جدید خود به فیلم فرانس اعلام کرده که:« من به دنبال آنم که در فیلمهایم بیشتر از پاسخ تماشاگران را با پرسش مواجه کنم. چیزی که دنیای امروز بیش از همیشه به آن نیاز دارد، طرح کردن سوالهای جدید برای جوابهای قدیمی است. احتمالا میتوان این سینما را سینمای بازجویی و استنطاق نامید.»
آخرین فیلم فرهادی« جدایی نادر از سیمین» علاوه بر کسب جوایز معتبر متعدد از خرس طلای برلین گرفته تا اسکار بهترین فیلم خارجی، فروشی بیش از 25 میلیون دلار در سراسر دنیا داشتهاست.
پیش از این صحبتهای مختلفی دربارهی ترکیب بازیگران فیلم بهگوش میرسید، اما مالهگای امروز ضمن تایید حضور کوتیار در فیلم فرهادی، از اضافه شدن این بازیگر مشهور فرانسوی به پروژه جدید ممنتو فیلم ابراز خوشحالی کردهاست. کوتیار که امروزه به واسطهی حضور در فیلمهای هالیوودی شهرتی بینالمللی دارد، در سال 2007 برای ایفای نفش ادیت پیاف جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را به خود اختصاص دادهاست. کوتیار امروز در جشنوارهی کن بر روی فرش قرمز فیلم جدید ژاک اودیار حضار خواهد شد. از فرهادی و مالهگای نیز در جشنواره کن امسال قرار است تقدیر شود.
تازه ترين فيلم فرهادي پيش از اين جايزه رسانه اي اتحاديه اروپا را دريافت كرده بود كه قرار است در جشنواره كن به اين كارگردان اهدا شود. خانم واسیلیو(كميسر آموزش و پرورش اتحاديه اروپا) اعلام کرده که از اهدای این جایزه به فرهادی مفتخر است، زیرا فیلم جدید وی به هویت فرهنگ پرمایه و باز اروپایی در زندگی روزمره میپردازد: « فرهادی پس از موفقیت جهانی با فیلم جدایی، به سوژهای متعهدانه در مورد جهانشمولی برابری روی آورده است.»


|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:ستاره,بزرگ,سینمای,فرانسه,جایزه,اسکار,سازنده,اصغر فرهادی,عکس,ممنتو فیلم, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
رویدادهای قراردادی متکی بر تقویم، حکم همان تلقی خطی، مغشوش و ناخوانا از زمان را دارند که همه در آن گرفتاریم و چارهای هم نیست.
اردیبهشت رو به اتمام است، ماهی که عمق بهاران فرهنگ ما نیز هست. زیرا که به تناوب روزهایی گذشتهاند که نامی شدهاند به نام بزرگان فرهنگمان. و تماشا و تورق گذرایی که به بهانهی «روز ملی»شان بر آنها میشود جشننامهی کوچکی است برای بزرگانی که هرکدامشان توانایی داشتهاند و نامشان چنان عظیم است که بتوان روزشان را به روز ملی زبان و ادبیات فارسی تبدیل کرد.
انجام قراردادها هم در قدرت ما و چون مایی نیست و دستمان کوتاه است و «جارختی بلند»...
باری، بگذریم که هرچه بگوییم فایدهای ندارد و تنها میگوییم که گفته باشیم:
یکم اردیبهشت، بنا بر تقویم رسمی «روز سعدی» اعلام شده است.
سعدی بزرگ آن است که در زبان و کنایت و اشارت، او را حدی نبوده و نیست. باید دید در عصر ما چگونه میشود به دیدار سعدی رفت.
خوانش شیخ سخن، خوانشی شیرین است و برای همگان راحت. جای هزار حرف و حدیث با هم قطعهای از سعدی را میخوانیم:
معلم کتابی دیدم در دیار مغرب ترشروی، تلخگفتار، بدخوی، مردمآزار، گداطبع ناپرهیزگار، که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار. نه زهرهی خنده و نه یارای گفتار. گه عارض سیمین یکی را طپانچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی.
القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم، نیکمرد حلیم، که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.
کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.
استاد معلم چو بود بیآزار/ خرسک بازند کودکان در بازار
بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم. معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکهی دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف و جهاندیده گفت:
پادشاهی پسر به مکتب داد/ لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر/ جور استاد به ز مهر پدر
سوم اردیبهشت روز «شیخ بهایی» اعلام شده. شیخی اصالتن غیر ایرانی که چون ماهی در حوض پارسیان بالیده و برآمده و تجسد لفظ «حکیم» نزد ماست.
هم هیئت میداند و هم شعر و هم علوم غریبه را نیک میشناسد و هم علوم طبیعی را میفهمد (میگویم میداند و میفهمد چون زنده است و مرگش نیست). در جبل عامل لبنان به دنیا آمد و در کودکی همراه با پدرش به جرم شیعهبودن مطرود شد و از آنجا گریخت. و به سوی پایتخت بزرگ شیعی، اصفهان صفویان شتافت و در آنجا بالید و چنان کرد که افتاده و دانی. تنها معماری مسجد شیخ لطفالله کافی است تا روح زندهی شیخ حکیم را در سنگ و لعاب و خشت دریابی.
هنر او آمیختن عرفان با گچ و آهک است و پدیدار کردن جنبههای رازگونهی حکمت شرقی در معماری. چنین است که اگر وقت اذان ظهر در مسجد شیخ لطفالله باشی، نور پنجره(غلامگردان) را میبینی که به داخل محراب افتاده است.
او علاوه بر معماری آب، معمار بزرگ نور و صدا نیز هست و از دیگر باقیاتش به حمام عجیب اصفهان و نیز منارجنبان میتوان اشاره کرد.
بیست و پنجم اردیبهشت روز فردوسی نامگذاری شده. حرافی دربارهی فردوسی نیز بیهوده است و به پاسداشت این حماسهسرای نامی جهان قطعهای را که او در مرگ پسرش سروده و در آغاز بخش رستم و سهراب قرار داده است نقل میکنیم:
اگر تندبادی بر آید ز کنج/ به خاک افگند نارسیده ترنج
ستمگاره خوانیمش ار دادگر/ هنرمند گوییمش ار بیهنر؟
اگر مرگ داد است پس بیداد چیست؟/ ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
از این راز جان تو آگاه نیست/ بدین پرده اندر تو را راه نیست
همه تا در آز رفته فراز/ به کس بر نشد این در راز باز
به رفتن مگر بهتر آیدت جای/ چو آرام گیری به دیگر سرای
بیست و هشتم اردیبهشت هم روز خیام اعلام شده.
جالب است که از پنج شاعر بزرگ پارسیگوی (بنا به قول اکثریت)، سه تایشان در اردیبهشت گرامی داشته شدهاند.
خیام اما تنها یک شاعر نیست. یک دیدگاه است. یک جهانبینی است. هیبت است. «خیامیبودن» یک حالت است. یک وضع است. این حالتی که بنیانهای هستی را متزلزل میکند و هیچ و پوچ جهان را یادآور میشود حالت خیامی آدمهاست.
خیام شاعر ایرانی نیست. یک حس انسانی، یک حال جهانی است که در آن تو میبایست که دمی را دریابی و دیگر هیچ. نوعی از زیستن است که انتخابش میکنی تا بر یأس غلبه کنی. او هستی انسانی را یادآور میشود که مرز میانش خاک است و باد است.
شعر خیام یکی دو کلام بیشتر نیست و تکانهای که به دل میدهد اما بسا طولانی است:
یک چند به کودکی به استاد شدیم/ یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید؟/ از خاک درآمدیم و بر باد شدیم
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:اردیبهشت,سعدی,حافظ,سایه,فردوسی,خیام, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
دو دست ناچیز، کشیده به آسمان، به امید دعایی نامستجاب، کوششی مذبوحانه در برابر مسافری که قطعاً عازم روز واقعه است

حامد بهداد از آخرين كساني بود كه پيش از فوت بر بالين ايرج قادري حاضر شد و مبارزه يكي از بازيگران پيشكسوت سينماي ايران با مرگ را تماشا كرد. ديروز شنيه 16 ارديبهشت پس از اين ملاقات تلخ يادداشتي نوشت و كمتر از 24 ساعت بعد از نوشتهشدن اين متن، خبر درگذشت ايرج قادري منتشر شد. متن كامل يادداشت حامد بهداد را اينجا بخوانيد:
اصلا از خودمان یک سوالی داریم . چیزی یادمان مانده؟ یا نه؟ شاید همه چیز کلا یادمان رفته ، داستان چیست مثل اینکه دیگر دلمان برای هم تنگ نمی شود . ببینم مشکلی پیش امده ؟ اه خدایا من چه بی ربط حرف می زنم. فکر می کنم کمی دلخورم یا هر چیزی که به تلخی خاطره هایم اضافه می کند و مرا در هم می شکند. البته ایرج قادری عازم سفر است من بسان یک چشم انتظار دلشکسته مانند یک یاس واقعی از همه سفرهای طولانی و بی بازگشت غمگینم.
من گمان می کنم مدتی است کمتر یکدیگر را دوست می داریم من گمان می کنم شاید چیزهایی باعث شده که مثلا شما از من دلخور باشید یا هرچیز دیگر. خب عذر خواهی می کنم . ایا این باعث نمی شود کمی دلتان به رحم اید؟ یادتان نیست؟ تاراج را دیده بودید؟ دادا را چطور ؟ پشت خنجر را کجا دیدید در سینما یادر ویدئو یا برادرکشی ، کوسه جنوب ، کوچه مردها را یادتان هست ، ایرج قادری چطور؟ فردین مرد اخر این چه برزخی است می خواهم زنده بمانم. یه کاری کنید خاطره هامان به تاراج رفت؛ عجب حکایتی است.
من همین دیروز بود که در ساعت یک کودک به تماشای اینها می نشستم من همین دیروز... درست یادم نمی اید از خدا چه خواستم حیف . حیف. حیف. حالا در امتداد این واقعیت تلخ چه می توان کرد دو دست ناچیز کشیده به اسمان به امید دعایی نامستجاب . کوششی مذبوحانه در برابر مسافری که قطعا عازم روز واقعه است. من می خواهم دلشکستگی خود را صمیمانه و بی ادعا ابراز کنم من می خواهم همه با هم برای هم دعا کنیم حتی اگر یکدیگر را گاهی دوست نداشته ایم .
به دنبال یک موسیقی می گردم که مرا یاد یک چیز درست می اندازد. یافتم ان تصنیف معروف که می گفت : دوستی ای به خدا جون و دلم جون و دلم
سر اگر در قدم تو بدهم باز خجلم
دشمنی وقتی زدل نور محبت می بره
رنگ افتاب می پره رنگ افتاب می پره.
صدای زنبورک می اید
جان یک رفیق بی رمق شده .
صدای زنبورک می اید.
مردک چشمش بی سو شده
صدای زنبورک می اید .
کوچه مردها را دعا کنید شاید دیگر روزی از این کوچه صدایی نیاید اه خدایا...
منبع : بازيگران قديمي
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:يادداشت,حامد,بهداد,ايرج,قادري,درگذشت,بازيگر,پيشكسوت,سایه,سینما, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
ايرج قادري بازيگر و كارگردان قديمي و محبوب سينماي ايران ساعت 4 صبح امروز در بيمارستان مهرداد درگذشت. تدفين پيكر ايرج قادري سوت و كور بدون حضور اهالي سينما و علاقمندان برگزار شد.

پيكر اين سينماگر ايراني بهسرعت و بدون اطلاعرساني رسانهها در فاصلهي كمتر از ده ساعت از مرگش به بي بي سكينه در كرج منتقل شد و در سكوت و بدون بدرقهي دوستداران سينماي ايران و اين كارگردان و بازيگر قديمي سينماي ايران به خاك سپرده شد. اهالي رسانه و عكاسان و خبرنگاران هم در اين مراسم حضور نداشتند.
بنا به گفتهي بابك صحرايي، ترانه سرا و سردبير ماهنامه نگاه نو و از نزديكان اين زندهياد،كه در تدفين ايرج قادري از اهالي سينماي ايران فقط سعيد مطلبي دوست ديرين و همكار هميشگي قادري، ستار اوركي آهنگساز فيلم و صحرايي در كنار همسر داغدار ايرج قادري سركار خانم كبري اطمينان مقدم (تهمينه) حاضر بودند و ساير افراد اين جمع شانزده نفري را اقوام خيلي نزديك متوفي تشكيل دادند.
خاكسپاري ايرج قادري ساعت 12 ظهر امروز يكشنبه 17 ارديبهشت در بي بي سكينه كرج انجام شد.
صحرايي ترانهي آخرين فيلم قادري به نام «شبكه» را كه در نوبت اكران عمومي قرار دارد، نوشته است. اين ترانه با موسيقي ستار اوركي و صداي حميد حامي و نيما مسيحا اجرا شد و روي فيلم قرار گرفت. شاعر اين ترانه لحظاتي پس از خاكسپاري ايرج قادري خواست تا دو بيت از سرودهاش را به ياد اين دوست از دسترفته منتشر كند:
منو محكومِ قفس كن اما گلهامو نسوزون ................. من به ياد بغض چشمات گم شدم تو مشت بارون
منو محكومِ قفس كن من ازت جدا نميشم ................... من شبيه آسمونم پشت ميله جا نميشم
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
این ویدیوی ورزشی هفته گذشت، از جمله تیترهای اول سایت یاهو بود. متنی که این سایت بزرگ برای این ویدیو نوشته از این قرار است:
«مسابقه فوتبال دوبار به دليل پرتاب توپ توسط دروازهبان به طرف دوربين متوقف شد. در يكي از مسابقات ليگ قهرمانان آسيا كه بين تيمهاي الجزيره ابوظبي و استقلال ايران برگزار شده بود، دروازهبان يكي از تيمها نه يكبار كه دو بار در طول بازي، يك پرتاب آبشاري به سمت دوربين بالاي سرش داشت كه باعث شد هر دوبار مسابقه متوقف شود. دروازه بان الجزيره، علي خاسيف، پيش از اينكه توپ با زمين تماس پيدا كند براي نشان دادن دقت عملش توپ را به سمت دوربين عنكبوتي استاديوم پرتاب كرد و به آن ضربه زد. دوربين در فاصله 50 ياردي از دروازهبان نصب شده و 100 يارد هم از سطح زمين فاصله داشت.
با دقت فوقالعادهاي كه وي توانست هر بار دوربين 30 اينچي را مورد اصابت قرار دهد، بايد خاسيف را يكي از دقيقترين فوتباليستهاي دنيا دانست.»

فایل ویدیویی را از لینک زیر دانلود کنید :
http://uplod.ir/yjyge3yiq1vc/saayeh1.zip.htm
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
فیلم خصوصی به هنگام اکران با حواشی مختلفی رو به رو شد. خبرگزاری سینمای ایران فیلمنوشت یکی از جنجالیترین سکانسهای این فیلم را منتشر کرد:

داخلی- شب - خانه پریسا
ابراهیم (فرهاد اصلانی) روبروی پریسا (هانیه توسلی) پشت میز اوپن آشپزخانه نشسته است. و پریسا درون آشپزخانه با او حرف می زند.
پریسا: من شنیدم شما حزب الهی ها میگید هرجا یه زن و مرد نامحرم تنها باشن احتمال گناه زیاده
ابراهیم: بله درسته
پریسا: خب؟
ابراهیم: اما دین ما برای این هم راه حل داره
پریسا: راه حلش چیه اونوقت؟
ابراهیم: اسلام در این مواقع صیغه رو پیشنهاد می کنه
پریسا چهره در هم می کشد و خود را ناراحت نشان می دهد
ابراهیم: ناراحت شدی؟ منظوری نداشتم اگر قبول نمی کنی اصراری نیست
پریسا: اونوقت اگر قبول کنم این وقت شب کدوم محضری بازه؟
ابراهیم: احتیاج به محضر نیست...
کات
روز - داخلی - خانه پریسا
ابراهیم از خواب بیدار می شود و می بیند پریسا در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه است...
...
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:شرح,سکانس,ملتهب,فیلم,جنجالی,خبرگزاری,سینمای,ایران, , موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
سعید سهیلی کارگردان فیلم گشت ارشاد گفت وگویی با محمد بیات در اعتماد کرده ودر آن حرفهای تندی زده است . به گزارش وبلاگ به رنگ ارغوان مهمترین بخشهای این مصاحبه به شرح زیر است :

/می گفتند چرا یک سوپراستار بسیجی شده /
هر فيلمي كه ساختم پيش بيني مي كردم كه يا اكران نشود يا مميزي شود يا محدوديت ها و مخالفت هايي درباره اكران فيلم هايم اتفاق بيفتد. پيش بيني هايم هميشه در اين موارد درست بوده و حتي در مورد اولين فيلمم «مردي شبيه باران» در خيلي از شهرستان ها به شكل معدود تجمعاتي عليه فيلم مقابل سالن هاي سينما شكل گرفت. در آن زمان براي اولين بار بود كه يك سوپراستار(ابوالفضل پورعرب) لباس بسيجي مي پوشيد و نقش يك بسيجي را ايفا مي كرد و فيلم نيز صحنه ها و مواردي داشت كه در آن مقطع حساسيت برانگيز بود. از جمله رقص و آوازي كه اسرا در اردوگاه داشتند مورد اعتراض قرار گرفت يا يكي از اسراي ايراني كه در فيلم خيانت مي كرد يكي ديگر از مواردي بود كه برخي آزاده ها عقيده داشتند هيچ اسير ايراني اي در دوران اسارت خيانت نكرده است ولي به نظر من همان طور كه عده زيادي مقاومت كردند عده معدودي هم بودند كه بريدند و نتوانستند شرايط سخت را تحمل كنند. اما برخي عقيده داشتند همه چيز گل و بلبل است. همه مقاوم، استوار و آرمانگرا بودند و هيچ كس هم كوچك ترين تزلزلي در اراده اش نداشته اما در فيلم چنين نبود، در آن زمان هم عده يي موسوم به انصار حزب الله بيانيه دادند كه ما جلوي اكران فيلم را خواهيم گرفت. به طور مشخص يادم مي آيد جلوي سينما آفريقاي مشهد تجمع كردند و اجازه نمي دادند مردم وارد سينما شوند. آن زمان مصاحبه يي كردم كه بعد از 17، 18 سال آن مطالب دوباره تكرار شد، همان زمان در مصاحبه يي گفتم اگر شما انصارحزب الله هستيد من خود حزب الله ام.

/تقلبي ها يا متقلب ها/
در مورد «گشت ارشاد» بيش از يك سال صدور پروانه ساختش به درازا كشيد. آنها اصرار داشتند اسم فيلم تغيير كند، آنها مي خواستند عنوان فيلم هر اسمي باشد جز «گشت ارشاد» مثلامي گفتند اسم فيلم مي تواند «تقلبي ها» يا «متقلب ها» باشد كه اسم هاي بي ربطي بودند. اما من مي گفتم اين فيلم مثل فرزند من است و مي خواهم اسم فرزندم را خودم انتخاب كنم.

/قاسطين و مارقين و ناكثين/
اكران «گشت ارشاد» باعث جمع اضداد شد، به قول شريعتي قاسطين و مارقين و ناكثين. در مخالفت با «گشت ارشاد» طيف هاي مختلف دست به دست هم دادند كه براي من دور از انتظار بود.وقتي سازمان فرهنگي و هنري شهرداري و مجموعه شهرداري دائما در حال گرفتن عكس يادگاري با هنرمندان هستند و افتخار آنها تعامل با هنرمندان است و مي خواهند با اهالي سينما همكاري داشته باشند، وقتي آنها در كنار عده يي به نام انصار حزب الله قرار مي گيرند و حوزه هنري وارد اين اتفاقات مي شود، از آن سو مي بينيم بخشي از اهالي سينما خود را پشت اين قضيه پنهان مي كنند، وقتي اينها دست به دست هم مي دهند، چنين وضعيتي دور از انتظارم بود.
/در زمان جشنواره درمشهد برایم بزرگداشت گرفتند ولی اجازه اکران دراین شهر راندادند/
براي من عجيب است، در جشنواره فيلم فجر «گشت ارشاد» در مشهد نمايش داده شد و دومين فيلم منتخب از سوي مردم در مشهد شد و نمايش ويژه هم براي فيلم برگزار شد كه همه مسوولان شهر مشهد فيلم را ديدند و بزرگداشتي براي من تدارك ديدند، اما زمان اكران فيلم شهري كه با اكران فيلم مخالف بود و حتي اجازه يك سانس اكران نداد مشهد بود. در شهرستان هاي ديگر نيز همين اتفاق افتاد كه مسوولان استان ها فيلم را ديدند از جمله فرماندارها، فرماندهان نيروي انتظامي و فرماندهان سپاه فيلم را ديدند و هيچ گونه مخالفتي با فيلم نداشتند. همه مخالفت ها از زمان اكران آغاز شد و آنقدر هم گسترده نبود و حكايت آن كسي است كه سنگي را در چاه مي اندازد و هزار نفر نمي توانند آن سنگ را از چاه بيرون آورند، حالاوضعيت فيلم «گشت ارشاد» هم چنين شده است.
/به قول فردوسي پور اين حركت «خودجوش» نبوده است /
150 نفر جلوي ساختمان وزارت ارشاد تجمع كردند كه اين 150 نفر هم نطفه اوليه اتفاقات نبودند چرا كه 10 نفر هم از اين تعداد فيلم را نديده بودند، پس مشخص مي شود كه نطفه اوليه يكي، دو نفري بودند كه يا با من، يا با فيلم يا با ارشاد، يا با وزير يا با معاونت سينمايي يا با سينما مشكل داشتند. آنها بودند كه 150 نفر را تحريك كردند، به قول فردوسي پور اين حركت «خودجوش» نبوده است و معلوم است كه يكي دو نفر اين عده را هماهنگ كرده اند، چون اين عده با بلندگو، پلاكارد و سخنران مشخص در برابر وزارت ارشاد حاضر شده اند و در مورد فيلم به هياهو پرداخته اند.
/سينما خيلي از رسانه هاي ديگر عقب تر است /
سينما خيلي از رسانه هاي ديگر عقب تر است و مطبوعات خيلي راحت تر مي توانند موضوعات را بيان و تحليل كنند. اما در سينما محدوديت ها بيشتر است. بسياري از اتفاقاتي كه در صفحه حوادث روزنامه ها منتشر مي شوند، در سينما اجازه و امكان پرداختن ندارند. جسارت اهالي سينما هم كم شده يا جلوي جسارت آنها گرفته شده، به همين دليل وقتي يك فيلم يا دو فيلم كمي انتقادي به موضوعي مي پردازند، خيلي سريع به چشم مي آيد.
/من موسس حوزه هنري استان خراسان بوده ام/
من موسس حوزه هنري استان خراسان بوده ام و هشت سال رييس حوزه هنري خراسان بودم و حالاحوزه هنري پاداش بدي به من داد، كساني كه دستور توقيف «گشت ارشاد» را داده اند يك ساعت سر فيلمبرداري هيچ فيلمي نبوده اند كه بدانند يك فيلم با چه سختي و مشقتي ساخته مي شود. پيام اين اتفاق اين است كه مردم شما حق انتخاب نداريد، ما مي گوييم چه فيلمي را ببينيد، چه فيلمي را نبينيد. آنها فيلم ام را آتش زدند و خاكسترش را به جا گذاشتند ولي مطمئن باشيد دودش به چشمان شما هم خواهد رفت و خوشحال نباشيد. «گشت ارشاد» در تاريخ خواهد ماند: زماني كه نام، مقام و پست ها نخواهند بود و اين پست ها وجود نخواهند داشت.

/جوانان درفیس بوک به کارگردان گشت ارشاد چه می گویند ؟/
خيلي از جوانان به خصوص در فيس بوك به من مي گويند، اتفاقات پيرامون «گشت ارشاد» به دليل همزماني اش با اكران «قلاده هاي طلا» است. آنها مي گويند همه مسوولان فرهنگي، هنري و سياسي كشور دوست داشتند «قلاده هاي طلا» پرفروش ترين فيلم سال باشد.
/پس از سه چهار روز همه پوسترها و بنرها پاره شد/
هم وزارت ارشاد پوسترها را تاييد كرد و هم شهرداري تعدادي از جايگاه بيلبوردهايش را به رايگان در اختيار ما قرار داده بود، اما بعدا نظرشان عوض شد. من هم فكر مي كردم حساسيت برانگيز باشد اما همان طور كه گفتم در وزارت ارشاد و سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تاييد شد. ما براي پوسترها و بنرها 90 ميليون تومان هزينه كرديم اما متاسفانه پس از سه چهار روز همه پوسترها و بنرها پاره شد.

/قطعا فيلمي تندترو جسورانه خواهم ساخت/
قطعا فيلمي تندتر، صريح و دردمندتر و جسورانه خواهم ساخت و اين برخوردها باعث نخواهد شد محافظه كار شوم. تصميم گرفتم فيلمي بسازم كه چند برابر «گشت ارشاد» بحث برانگيز باشد. چون اين انگيزه در من ايجاد شد كه اگر مي خواهي فيلمي بسازي كه مورد استقبال مردم باشد، فيلمي باشد كه درد مردم را بيان كند و بازگويي درد مردم عواقبي دارد.
/زير آتش خمپاره هاي خمسه خمسه بزرگ شدم/
من كسي هستم كه زير آتش خمپاره هاي خمسه خمسه بزرگ شدم، يعني بچه تركش، گلوله و خاك و خاكريز هستم. اين برخوردها باعث نمي شود كه من عقب نشيني كنم، كله شق تر از اين حرف ها هستم و مبارزه مي كنم.
/منتظر سیلی های من باشید/
سينماي مورد علاقه من سينماي اجتماعي است، اما در اين سينما قطعا مسائل سياسي خودش را نشان مي دهد و سينماي من سينماي عاصي و وحشي و پرخوني است، قهرمانان من اگر سيلي بخورند نمي روند كلانتري شكايت كنند، بلكه قهرمان هاي سينماي من اگر يك سيلي بخورند، دو سيلي مي زنند و خودم هم اين طوري هستم و در ماجراي اكران «گشت ارشاد» من هم سيلي خوردم و منتظر سيلي هايي كه من خواهم زد، باشند.
منبع : اعتماد
کارگردان «گشت ارشاد» ميگويد قطعاً فيلمي تندتر و جسورانه خواهد ساخت
من سيلي خوردم و منتظر سيليهايي كه خواهم زد باشند!
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
دکتر قمر آریان دار فانی را وداع گفت:
بعد از فوت پروین داستان سرایی کشور عزیزمان خانم سیمین دانشور و وصال ایشان به همسر زنده یادشان جلال آل احمد که همگان بر این نکته اشراف داشتند که شاید ستاره ترین زوج ادبی ایران این زوج طلایی بودن و امروز هم شاهد اتفاقی ناگوار دیگر هستیم
تک ستاره جامانده از همراهش خانم دکتر قمر آریان همسر زنده یاد استاد نقد و شرح...دکتر عبدالحسین زرینکوب به دیار لقاءالله شتافتند و پله پله تا ملاقات خداوند رفتند تا آنجا به وصال همراه زندگانی خود برسند...

با شرحی مختصر از زندگانی ایشان فقدان چنین حکیم و ادیبی را به تمام فرهنگ دوستان عزیز تسلیت میگوییم:
قمر آریان استاد ادبیات و عضو شورای عالی علمی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بود وی همچنین همسر زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین کوب بود که سالهای سال در کنار یکدیگر به کار تحقیق و نگارش مشغول بودند.
وی مدتها بود که به دلیل بیماری تحت مراقبتهای پزشکی بود و چند روز گذشته را نیز در بیمارستان تهران به سر میبرد.
وی در سال ۱۳۰۱ در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد به اتمام رساند و در سال ۱۳۲۷ در رشتهٔ ادبیات از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران موفق به اخذ لیسانس شد. در سال ۱۳۳۷ با درجهٔ دکتری در رشتهٔ ادبیات از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رسالهٔ دکتری وی «مسیحیت و تأثیر آن در ادب فارسی» بود.
روحش شاد یادش گرامی و راهش پررهرو باد
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:وداع,سیمین,جلال,ادب,فرهنگ,قمر,آریان,عبدالحسین, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|

تیغهای ریشتراشی را بستهای میفروختند و تو با سماجت تنها یک دانه تیغ میخواستی. نه من دلیلش را دانستم، نه بقال مات مانده ی خیابان جهانآرا که اگر تو را نمیشناخت بدون شک هردوی ما را از دکانش بیرون میکرد! من که همیشه ریش داشتم و بینیازِ تیغ بودم و جایی برای پادرمیانی کردنم برای خریدن بستهی تیغها نبود و تو مثل همیشه از خر شیطان پایین نمیآمدی! بالاخره بقال نگونبخت تسلیم شد و بستهی تیغها را گشود و یک دانه تیغ به قوارهی یک بلیط اتوبوس را کفِ دست تو گذاشت. آن را لای برگهای کتابت گذاشتی و لبخند زدی! لبخندی به تلخی اسمرینفِ در آبی
از دکان بیرون آمدیم... شبی از شبهای پرسهزنیمان بود. همیشه قدیم میزدیم مسیر تئاتر گلریز، تا اواسط خیابان جهانآرا که خانه ی تو آنجا بود. گپ میزدیم و شعر میخواندیم. سلیقهمان در شعر به هم میمانست. تو کتاب «این جا ایران است و من تو را دوست میدارم» مرا دوست داشتی و بدون این که بگذاری باخبر شوم تعداد زیادی از آن خریده بودی برای هدیه دادن به این و آن و من با «من و نازی» تو سالها زندگی کرده بودم. در آن روزها تازه دکلمهی شعرهایت را تمام کرده بودی و مدام از مجموعهی کامل شعرهایت حرف میزدی که قرار بود با نام «خدا فارسی نمیداند» منتشر کنی.
تنظیم و ویرایش کردن شعرها را به من سپرده بودی و هر چه سعی میکردم آن را به عهدهی خودت بگذارم، یا بخواهم که لااقل با هم این کار را انجام بدهیم، قبول نمیکردی و من دلیلش را نمیفهمیدم. آنقدر شعرهایت را دوست داشتم که حذف کردن سطری از آنها برایم دشوار بود. تنها بعد از ورپریدنت دلیل اصرار تو را فهمیدم وبا خودم کنار آمدم برای گزینش و گردآوری و بخشبندی شعرهایت. آن شعرها به صورت هفت دفتر منتشر شدند و مجموعه ی کامل هنوز به انتشار نرسیده و با نامی که تو میخواستی گمان نکنم هرگز منتشر شود
آن شب تا مقابل در خانهات با تو آمدم. به رسم همیشهی وداعهامان به آغوش کشیدم آن تن نحیف شکننده را که به شیشهای میمانست که غولی را در خود پنهان دارد... و این آخرین دیدار ما بود! دو روز بعد در میانهی یک مهمانی بودم که گوشی همراهم زنگ خورد و برای آخرین بار صدایت را شنیدم. همان صدای صمیمی و محجوب را که جای حرف زدن زمزمه میکرد و من کلمات را در غوغای صدای موزیک و رقص مهمانها نمیشنیدم. گفتم فرصت بده به اتاقی بروم تا بشنوم چه میگویی و تو به اصرار گفتی کار مهمی نداری و میخواستی حالی بپرسی و موضوع کوچکی هست که بعد به من خواهی گفت و خداحافظی کردی... هرگز نفهمیدم آن موضوع کوچک چه بود چون تو دیگر مشغول مردنت شده بودی
دیگر صدای تو را نشنیدم! حسین جان پناهی... چرا که دیگر گوشی را برنمیداشتی! فردایش تو در آن خانهی کوچک خیابان جهانآرا، سرگرم گشودن رگهایت بودی! با تیغی که با هم از بقالی آن خیابان خریده بودیم و تو آن را لای برگهای کتابت گذاشته بودی...
واكنش خانواده حسين پناهی به ادعای يغما گلرويی
به گزارش سینمانگار، خانواده حسين پناهي به نوشته يغما گلرويي درباره اين هنرمند فقيد كه در آن مدعي «خودكشي» او شده است، واكنش نشان دادند.
به ايسنا، در بخشهايي از يادداشت خانواده حسين پناهي در پاسخ به يغما گلرويي آمده است: «گويي كه تعريف خاطرات با چهرههاي مشهور و مورد علاقهي مردم، پس از مرگ آنان براي برخي صرفه بيشتري دارد؛ چرا كه در غيبت جسماني آن بزرگان هيچكسي نيست تا به تأييد و يا تكذيب آن خاطرات بپردازد و فرد خاطرهگو نيز در غياب يك مدعي مطلع، هر چه خود ميخواهد، به آن بزرگان ميبندد... از آن جمله است نثر تخيلآميز آقاي يغما گلرويي درباره مرگ «خودخواسته»ي حسين پناهي كه در روزهاي گذشته در برخي از سايتهاي خبري منتشر شده است.
وي كه در اين نوشته خود را دوست نزديك حسين پناهي ميخواند (اما خانوادهي حسين پناهي به جز چند عكسي كه در كنار آن مرحوم از وي ديده ميشود، نشان ديگري از اين دوستي در زمان حيات شاعر از او نيافتيم...) با نثري خيالي مدعي آن ميشود كه حسين پناهي خودكشي كرده است. هر كس كه حسين پناهي را نشناخته باشد و تنها به شعرهايش مراجعه كرده باشد هم ميتواند شهادت بدهد كه اين كار از روحيه لطيف و كودكانه اين مرد بزرگ برنميآيد و به گواهي پزشكي قانون، ايشان در 14 مرداد 1383 بر اثر «سكتهي قلبي» فوت كرده است.
ما شهادت ميدهيم كه عليرغم تصوري كه برخي از حسين پناهي براي خود ساختهاند، وي انگيزه و شوق بسياري براي زندگي داشته و هميشه آن را ستايش كرده است.
نوشتن يك مطلب خيالي از فردي كه ماههاست كشور را ترك كرده و در اين هفت سال پس از مرگ شاعر، هيچگاه ادعايي در اينباره نداشته، براي ما مشكوك است، بخصوص كه در مراجعه به دايرةالمعارف اينترنتي «ويكيپديا» با روزشمار زندگي حسين پناهي به روايت همين آقاي يغما گلرويي مواجه ميشويم كه علت مرگ را به گواهي پزشكي قانوني، «سكتهي قلبي» نوشته است.
آقاي گلرويي... يادداشت شما يك اغراق ناشيانهي شاعرنمايانه است تا يك واقعيت....»
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
در حالی که خانواده شهید آوینی به تغییر تاریخ شهادت وی از ۲۰ فروردین به ۲۱ فروردین در تقویم رسمی کشور اعتراض میکنند، شورای فرهنگ عمومی این مسئله را مسبوق به سابقه و اقدامی هماهنگشده با خانواده این شهید میداند. شهید مرتضی آوینی هنرمند و نویسنده عرصه دفاع مقدس و سازنده مجموعه مستند «روایت فتح» ۲۰ فروردین ماه ۱۳۷۲ در فکه به شهادت رسید اما تاریخ شهادت او دست کم در تقویم امسال، به ۲۱ فروردین تغییر کرده است.
این مسئله واکنش اعضای خانواده شهید آوینی را به دنبال داشته است. همسر و فرزندان شهید آوینی در اطلاعیهای که یک نسخه از آن را در اختیار «مهر» گذاشتهاند، نسبت به این مسئله اعتراض کردهاند.
متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
لازم میدانیم به اطلاع مردم محترم ایران برسانیم طبق تصمیم شخص یا نهادی که هویتش برای ما نامعلوم است، در تقویمهای رسمی منتشر شده سال جدید، سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی از روز ۲۰ فروردین به روز ۲۱ فروردین منتقل شده است. بدیهی است واقعه شهادت ایشان در روز ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۲ رخ داده و بعید میدانیم گذر زمان باعث شود سالروز شهادت کسی جا به جا شود، مگر اینکه جابجایی واقعیتهای تقویمی هم مثل دیگر جابجاییها در مورد شخصیت ایشان مجاز دانسته شده باشد.
با احترام
مریم امینی، مائده آوینی، کوثر آوینی، سجاد آوینی
شورای فرهنگ عمومی کشور درباره دلیل تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی چنين توضيح داد: تداخل با روز ملی فناوری هستهای دلیل تغییر تاریخ شهادت آوینی در تقویم بوده است!
یک مقام مسئول در دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور در این باره به خبرنگار مهر گفت: در اینکه شهید آوینی ۲۰ فروردین به شهادت رسیدهاند، بحثی نیست اما همان زمان و با ورود مناسبت «روز ملی فناوری هستهای» به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامههای مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (۲۱ فروردین) آمد.
وی افزود: این اتفاق مربوط به امسال هم نیست و مسبوق به سابقه است و از همان سالی که مناسبت مربوط به شهادت آوینی به تقویم آمد، در همین تاریخ یعنی ۲۱ فروردین در تقویمهای رسمی کشور درج شد. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که تدفین شهید آوینی در این روز انجام شده است.
این مقام مسئول در شورای فرهنگ عمومی کشور همچنین تاکید کرد: تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم پس از انجام هماهنگی با خانواده این شهید، بنیاد شهید آوینی، موسسه روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامه فعالیتهای وی صورت گرفته است.
او همچنین درباره اعتراض خانواده شهید آوینی به این مسئله، گفت: اگر قرار بود اعتراضی صورت گیرد، باید در همان موقع انجام میشد. ضمن اینکه من هم چیزی در اینباره نشنیدهام.
پاسخ خانواده شهید آوینی به شورای فرهنگ عمومی درباره تغییر تاریخ شهادت وی
خانواده شهید سیدمرتضی آوینی با رد استدلال شورای فرهنگ عمومی کشور درباره تغییر تاریخ شهادت وی، نسبت به پیامدهای چنین استدلالها و طبیعتاً استنتاجهایی هشدار دادهاند. همسر و فرزندان شهید سیدمرتضی آوینی هنرمند و نویسنده عرصه دفاع مقدس و سازنده مجموعه مستند «روایت فتح» روز گذشته در اطلاعیهای اعتراض خود را به تغییر تاریخ شهادت وی اعلام کردند.
آنها صبح پنجشنبه ۱۷ فروردین با ارسال جوابیهای ضمن رد استدلال شورای فرهنگ عمومی کشور در قبال تغییر تاریخ شهادت وی و انجام هر گونه هماهنگی با خانواده شهید آوینی در این باره، نسبت به پیامدهای آتی چنین استدلالها و استنتاجهایی هشدار دادهاند.
متن کامل پاسخ خانواده شهید آوینی به شورای فرهنگی به این شرح است:
با سلام و تحیت،
گرچه حرفهایتر بود ابتدا متن اطلاعیهای را که در اختیار شما قرار دادیم، به شکل مستقل منتشر میکردید و سپس جوابیه شورای فرهنگ عمومی کشور را، با این همه، بابت پیگیری این موضوع و اخذ توضیح از مسئولین مربوطه از شما سپاسگزاریم.
با توجه به آنچه از قول معاون اداره کل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور نقل کردهاید، لازم میدانیم جهت اطلاع افکار عمومی، به چند نکته اشاره کنیم:
یک: در متن پاسخ منتشرشده، ادعا شده «تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم پس از انجام هماهنگی با خانواده این شهید، بنیاد شهید آوینی، موسسه روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامه فعالیتهای وی صورت گرفته است.» ما به عنوان خانواده شهید آوینی هر گونه گفتگو و «هماهنگی با خانواده» برای اینجابجایی تقویمی را تکذیب میکنیم و تقاضا میکنیم چنانچه سندی برای اثبات انجام گفتگو با هر یک از اعضای خانواده وجود دارد، ارائه شود.
مکانی بهنام «بنیاد شهید آوینی» نیز برای ما ناشناخته است و اگر منظور «مؤسسه شهید آوینی» است، این مؤسسه و همچنین مؤسسه روایت فتح هیچ نوع ارتباطی با خانواده شهید آوینی ندارند و اساساً صلاحیت این را ندارند که در خصوص موضوعی مثل تغییر تاریخ شهادت سید مرتضی آوینی طرف مذاکره شخص یا ارگانی قرار بگیرند.
دو: ادعا شده «از همان سالی که مناسبت مربوط به شهادت آوینی به تقویم آمد، در همین تاریخ یعنی ۲۱ فروردین در تقویمهای رسمی کشور درج شد.» نادرست بودن این ادعا با رجوع به تقویمهای منتشرشده در سالهای گذشته قابل رؤیت است. «مناسبت مربوط به شهادت آوینی» در همان اولین سالگرد شهادت ایشان وارد تقویم شده و روز ثبتشده هم ۲۰ فروردین بوده است، به این دلیل ساده که ایشان در روز ۲۰ فروردین به شهادت رسیده است.
سه: ادعا شده «نباید فراموش کنیم که تدفین شهید آوینی در این روز [یعنی ۲۱ فروردین] انجام شده است.» شهید آوینی صبح روز بیستم فروردین به شهادت رسید و پیکرش در ۲۲ فروردین تشییع شد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. بنابراین در روز ۲۱ فروردین هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است. عجیب است که مسئولین محترم با وجود کمبود اطلاعات، برای توجیه یک اشتباه مرتکب اشتباهات بعدی میشوند و بهنظر میرسد علاقه دارند علاوه بر تغییر تاریخ شهادت، تاریخ تدفین را هم عوض کنند.
چهار: ادعا شده «با ورود مناسبت «روز ملی فناوری هستهای» به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامههای مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (۲۱ فروردین) آمد.» این خبری است که از پیش میدانیم و اعتراض ما نیز به همین جابجایی صورت گرفته. آیا از نظر مسئولین شورای فرهنگ عمومی کشور، منطقی است که پانزده سال بعد از شهادت شهید آوینی، مناسبتی دیگر در همان روز گنجانده شود و به تدریج، مناسبت قدیمیتر به روز دیگری رانده شود؟ آیا منطقی است که برای حفظ یک مناسبت قراردادی، یک واقعه تاریخی جابجا شود؟ طبق استدلال انجام شده، اگر در گذر ایام چند واقعه دیگر در همین تاریخ روی دهد، این احتمال وجود دارد که سالروز شهادت سید مرتضی آوینی جلوتر برود و به اردیبهشتماه منتقل شود. آیا این دلیل معقولی است که برای جلوگیری از تداخل مراسمها، در تاریخ دست ببریم؟ سئوال ما این است که «مراسم» مهمتر است یا اصل یک رخداد تاریخی؟
با تجدید احترام
مریم امینی، مائده آوینی، کوثر آوینی، سجاد آوینی
کدام آوینی؟
يادداشت اعتراضآميز حسین معززینیا درباره اين تغيير تاريخ
سیدمرتضی آوینی، صبح روز بیستم فروردین سال ۱۳۷۲ بهشهادت رسید. این تاریخ بهعنوان روز شهادتش ثبت شد و هر سال در همان روز برایش بزرگداشت سالیانه برگزار شد.
چند سال پیش روز بیستم فروردین را روز انرژی هستهای نامگذاری کردند. از آن بهبعد در این روز، عدهای درباره اهمیت انرژی هستهای صحبت میکنند. امسال، از وقتی که تقویمهای رسمی منتشر شد، دیدم روز شهادت سیدمرتضی آوینی را از بیستم فروردین برداشتهاند و بردهاند گذاشتهاند توی روز بیستویکم فروردین. بهنظر میرسد کسانی صلاح دانستهاند روز بیستم فروردین خالی از مناسبت دیگری باشد و به همین دلیل پیش خودشان فکر کردهاند حالا چه تفاوتی دارد، از این بهبعد میگوییم آوینی در روز بیستویکم فروردین شهید شده نه بیستم فروردین.
واقعاً هم چه فرقی میکند؟ کسانی که همیشه صلاح ما را بهتر از خودمان میدانند سالهاست آوینی متفکر را برداشتهاند و بهجایش یک آوینی تبلیغاتچی گذاشتهاند. آوینی پیشرو را برداشتهاند و بهجایش یک آوینی متحجر گذاشتهاند. آوینی اهل گفتوگو را برداشتهاند و بهجایش یک آوینی چماقبهدست گذاشتهاند. آوینی معترض به وضع موجود را برداشتهاند و بهجایش یک آوینی خوشنود و سر بهراه گذاشتهاند. آوینی نواندیش را برداشتهاند و بهجایش یک «پوستر» گذاشتهاند که بشود از دور و «بهطور کلی» قربانصدقه صورت و صوت محزونش رفت.
این دلسوزان آشنا با «صلاح» و «مصلحت» سالهاست آوینی را از عرصه فرهنگ برداشتهاند و گذاشتهاند توی ویترین سیاست. بنابراین حالا هم صلاح میدانند برنامهها را جفتوجور کنند، مناسبتها را «تنظیم» کنند تا بتوانند همه چیز را خیلی قشنگ و تمیز بچینند کنار هم. چه اهمیتی دارد که طبق ثبت تاریخی، یک نفر در روز بیستم فروردین شهید شده باشد نه بیستویکم؟ و چه اهمیتی دارد که او چیز دیگری گفته باشد و نوشته باشد، اما در ویژهبرنامهها و مجالس بزرگداشتش چیزهای دیگری از او نقل شود؟ همین شکل «تنظیمشده» آوینی بهتر از شکل قبلی است. قابل مصرفتر است. قابل استفادهتر است. قابل توصیهتر است.
من این آوینی را که در روز بیستویکم فروردین بهشهادت رسیده نمیشناسم. من بعد از نوزده سال، امسال هم برای آن آوینی که در روز بیستم فروردین بهشهادت رسید سوگواری خواهم کرد.
در کودکی، همیشه این سئوال را داشتم که چرا تاریخ درگذشت یا تولد شخصیتهای مشهور تاریخی متفاوت نقل شده. در نوجوانی این سئوال را داشتم که چرا خصلتها و اعتقادات شخصیتهای مشهور تاریخی به شکلهای متفاوت ثبت و ضبط شده. امروز پاسخ هر دو سئوال را میدانم. امروز نگران آیندهام و قضاوتی که تاریخ درباره امروز خواهد کرد.
منبع : مهر - خبر آنلاين
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
فاطمه طاهري بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون درگذشت:
این هنرمند پیشکسوت، در سال 1318 در تهران متولد شد و پس از اخذ دیپلم در 1336 یعنی در سن 18 سالگی به دلیل علاقه به فعالیتهای هنری وارد حوزه بازیگری تئاتر شد.
فاطمه طاهری، فعالیت در سینما را در سال 1366 با فیلم حضور در فیلم بلند سینمایی «تحفهها» به کارگردانی ابراهیم وحید زاده آغاز کرد و در ادامه در بیش از 20 فیلم به نقش آفرینی پرداخت.
گل پامچال، سایه همسایه، خاله سارا، طوبی، روز باشکوه، پهلوانان نمیمیرند، زیر بامهای شهر، دبیرستان خضرا، هامون، سفر جادویی، انفجار در اتاق عمل، شهر در دست بچهها، نرگس، دیدار در استانبول، رابطه پنهانی، طعمه، مستاجر، آبادانیها، جای امن، مهریه بیبی، راه افتخار، بیقرار، مرد آفتابی، زن امروز، تارهای نامرئی، طوطیا، شوخی، دختری به نام تندر، میهمان مامان، پشت پرده مه و گرگ و میش از جمله فیلم ها و سریال های تلویزیونی است که زنده یاد طاهری در آن به هنرنمایی پرداخت .
مجموعه تلویزیونی دارا وندار آخرین فعالیت هنری مرحومه فاطمه طاهری در عرصه بازیگری بود.
فاطمه طاهری پنجشنبه هفدهم فروردین 1391 درگذشت
روحش شاد و یادش گرامی باد
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
بيش از 100 نفر از فعالان موسيقي کشورمان در نظرسنجي بزرگ سايت موسيقي ما شرکت کردند
هر پاياني آغازي جديدي ميطلبد و اين آغاز جديد، زماني به وقوع ميپيوندد که به شکلي کاملا سازنده به فکر رفع ابهامات، مشکلات، کميها و کاستيها باشيم.همکاران ما در سايت موسيقي ما در پايان سال گذشته خود را بر آن ديدند تا طعم خوب يک سال با هم بودن را در کنار شما بچشند.
دست آخرنيز با کمک شما و تکتک افرادي که سايه به سايه مشکلات در عرصه موسيقي کشور، پا به پا پيش ميروند تا خود را ماندگار کنند، از ميان آثاري که در طول يک سال منتشر شده، به انتخاب برترينها اقدام کرده است و به نظر خود عوامل موسيقي احترام گذاشته و در مورد برجستهترين ساختههاي آنها از ميان خودشان نظرسنجي کرده است.
انتخاب 100 نفر در اين ميانه کار راحتي نبود. هر چند که گزينهها بيش از صد در نظر گرفته شده بودند که مابقي لابلاي بلاتکليفيها و کاربسيار و شلوغي ماندند. براي اين نظرسنجي بيش از يکماه وقت صرف شده است.
از همه کساني که در اين نظر سنجي کمکمان کردند بينهايت سپاسگذاريم و خدا را شکر ميکنيم که بدون هيچ گونه غرضورزي صرفا نظرات خود دوستان را عينا براي علاقهمندان درج ميکنيم. شايد بشود سهم کوچکي از زحماتي که آنها براي موسيقي کشيدند، جبران شده باشد.
ادامه مطلب |
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
سید محمد خاتمی ،رئیسجمهور سابق کشورمان در پیامی درگذشت استاد جلال ذوالفنون را تسلیت گفت.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روابط عمومی دفتر حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، متن کامل پیام رئیس موسسه بینالمللی فرهنگها و تمدنها بدین شرح است:
بسمه الله الرحمن الرحیم
هنرمند بزرگی، رخ در نقاب خاک کشید که هنر والایش بازتاب دهنده ایمان به خدا و عشق و پاکی و امید به زندگی بود. استاد جلال ذوالفنون، هنرمند با اخلاق و توانمند از میان ما رفت و دوستداران فضیلت و پاکی را سوگوار کرد. از درگاه خداوند برای آن فقید سعید عزیز، طلب آمرزش و رحمت میکنم و به همه هنرمندان و اصحاب دانش و هنر و فضیلت و به بستگان داغدار او تسلیت عرض میکنم و برای همگی آرزوی صبر و اجر و سلامتی دارم. روانش شاد و یادش گرامی باد سید محمد خاتمی ۲۹ اسفند.
فقط میتوانم بگویم...آفرین...
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:تسلیت,عبا شکلاتی,استاد,ذوالفنون, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
هنرمند همچون شهید همواره زنده است و نزد خداوند روزی میخورد...

|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: دو شنبه 29 اسفند 1386برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
هو الجمیل
متأسفانه دقایقی قبل خبری واقعاً اشک آور و غم آلود به گوش دوستداران موسیقی بالاخص موسیقی سنتی رسید که قبل از عید اشک در چشمان همه غوطه ور شد
استاد مُسَلم موسیقی سنتی جلال ذوالفنون درگذشت
جلال ذوالفنون که حدود دوهفته پیش عمل جراحی قلب را با موفقیت پشت سر گذاشته بود، عصر امروز یکشنبه ۲۸ اسفندماه به علت خونریزی داخلی در بیمارستان البرز کرج درگذشت.
اوستا مدیر برنامه های ذوالفنون در گفت و گو با خبرنگار فارس این خبر را تایید کرد.
جلال ذوالفنون (۱۳۱۶، آباده - ۲۸ اسفند ۱۳۹۰، کرج)، موسیقیدان و نوازندهٔ ایرانی سهتار بود.
او در سال ۱۳۱۶ در آباده متولد شد. در کودکی به همراه خانوادهاش به تهران آمد و فراگیری موسیقی را در ده سالگی در خانوادهای اهل موسیقی شروع کرد. برای ادامهٔ تحصیل به هنرستان موسیقی ملی رفت و در آنجا با سازهای دیگر چون تار و ویلن آشنا شد. ویلن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت. در هنرستان از رهنمودهای موسی معروفی در زمینه تکنیک سهتار برخوردار شد. همزمان با تأسیس رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا، به آنجا راه یافت. آشنایی با شخصیتهای موسیقی ملی ایران از جمله نورعلیخان برومند و دکتر داریوش صفوت، شناخت تازهای از موسیقی اصیل ایران و امکانات وسیع سهتار برای وی به ارمغان آورد و از سال ۱۳۴۶ فعالیت خود را روی سهتار متمرکز کرد.
او از روشهای اساتیدی چون ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهی و همچنین راهنماییهای احمد عبادی بهره یافت. پس از پایان دانشکده در همان جا و در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ملی به تدریس سهتار پرداخت. در این سالها از راهنمایی یوسف فروتن و سعید هرمزی که از نوازندگان قدیمی سهتار بودند برخوردار گردید.
جلال ذوالفنون آثار نوشتاری و صوتی فراوانی در زمینه ی موسیقی ایرانی از خود به جای گذاشته که از بین آنها میتوان آلبومهای گل صدبرگ و آتش در نیستان با صدای شهرام ناظری را نام برد.
سالیانی است که ذوالفنون در زمینه تحقیق و تتبع گام برمیدارد و میکوشد جوانان را با این قلمرو آشنا کند. مهمترین کار وی پس از تحقیق، تدریس است.

گروه تازه نفس فرهنگی هنری سایه این داغ و دوری بزرگ مرد سه تار ایران را به تمامی دوستداران موسیقی و مخصوصاً به تمامی عاشقان و دلدادگان موسیقی غنی سنتی ایرانی تسلیت میگوید
روحش شاد و راهش پررهرو باد...
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
گوش ها شنوا نشوند کار را یکسره خواهیم کرد !!!
جمعي از انصار حرب الله به عنوان معترضان به اکران دو فیلم سینمایی «خصوصی» و «گشت ارشاد» در مقابل وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی پوسترهایی با عناوینی چون «ننگ ارشاد» و «زندگی خصوصی در دید عمومی» در دست داشتند. تجمع اعتراض آمیز انصار حزب الله در مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ساعت 13:30 با حضور نیروی انتظامی آغاز شد. در این تجمع تظاهر کنندگان با پلاکاردهای یا ابوالفضل(ع)، یا فاطمه (س)، یا حسین(ع) حضور پیدا کردند. برخی پلاکاردها که پوستر فیلم های «گشت ارشاد» با عنوان «ننگ ارشاد» و «خصوصی» با عنوان «زندگی خصوصی در دید عمومی» دیده می شود.
براساس این گزارش، پلاکاردهای دیگری با عنوان «آقای وزیر توضیح دهید»، «ما مهاجرانی نمی خواهیم» در میان جمعیت دیده می شود. این تجمع اعتراض آمیز با سخنرانی یک معترض شروع شد که با شعار معترضان همراه بود. معترضان شعارهایی مثل «این سینما سینمای فساد است، تعطیلی آن باعث ثواب است» و «ای مسئول بی غیرت حجت بر تو تمام است» و ... همراه بود .


سایت شهدای ایران در حاشیه تجمع امروز مقابل وزارت ارشاد نوشت: منابعی آگاه از مخالفت و عدم دخالت وزیر ارشاد در مجوز اکران فیلم زندگی خصوصی و گشت ارشاد خبر دادند. این سایت همچنین در گزارش خود نوشت: نیروهای حزب الله تاکید کردند اگر نتوانستند گوشهای لایسمعون بها را شنوا سازند در راستای اجرای امر نورانی بند میم وصیت نامه امام سفر کرده خویش در مقابل سینماهایی که اقدام به نمایش فیلمهای مذکور نمودهاند، کار را یکسره خواهند ساخت.
به دنبال تجمع اعتراضی امت حزب الله در مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منابعی آگاه اعلام کردند که مجوز اکران این ۲ فیلم در حالی صادر شده است که دکتر حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اندونزی حضور داشتند و گویا اشخاصی در وزارت ارشاد همچون شمقدری و سجاد پور مجوز این ۲ فیلم را صادر نمودهاند.همچنین شنیده ها حاکی از آن است که مجوز اکران زندگی خصوصی و گشت ارشاد همزمان با اکران قلاده های طلا صادر شده است که همین امر ممکن است لطمه ای بسیار سنگین بر نمایش نوروزی این فیلم ایجاد نماید.
این سایت همچنین در گزارش خود نوشت: امت حزب الله در این تجمع مردمی و پرشور با صدور بیانیه ای از تمامی دستگاههای مسئول اعم از مجلس شورای اسلامی – قوه قضائیه و حتی قوه مجریه خواسته اند تا بر اساس قوانین جاری کشور جلوی اکران این ۲ فیلم فاسد گرفته شود .همچنین نیروهای حزب الله تاکید کردند اگر نتوانستند گوشهای لایسمعون بها را شنوا سازند در راستای اجرای امر نورانی بند میم وصیت نامه امام سفر کرده خویش در مقابل سینماهایی که اقدام به نمایش فیلمهای مذکور نمودهاند، کار را یکسره خواهند ساخت.


|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
عید91با طعم تلخ...:
اصلاٌ دوست ندارم که این مطلب رو بنویسم ولی چی بگم که دلم لرزید وقتی که خبرگزاری ها را از دیشب تا حالا داشتم دنبال میکردم.
خبرهایی که نمیدانم چه سالی و چه زمانی دیگر نباشند...خبرهایی که هفته آخر سال رو به کام هر انسانی تلخ میکنه.
وقتی که خبر فوت یک کودک 11ساله رو توی خبر ها خوندم که بر اثر نه سوختگی،نه انفجار،نه...نه...بلکه به خاطر تنها و تنها ترس از صدای انفجار دیگه سال تحویل توی بغل مادرش نمیپرد...یعنی نیست که بپره...کودکی فقط و فقط با 11سال سن...حیوونکی این روزها توی فکر عیدی هاش و پیک مدسه و آجیل و شیرینی بود ولی حالا باید به دنبال قبرش در قبرستان بگردیم...جالب فقط از ترس یعنی دقیقاً آش نخورده و دهان سوخته...
دیشب 51خونه توی آتش سوخت و سیاه شد...26خودرو که احتمالا وعده سفر رو باهاش ریخته بودن سوخت و رفت هوا...
چهارشنبه سوری دیشب تمام شد ولی ایکاش آنهایی که دیشب جان سالم بدر بردند نگاهی به دیشب بیاندازند.واقعاً ارزش صدای مهیب و گوش کرکن نارنجک بیشتر از جان یک کودک 11ساله بود...ارزش لذت دیشب به اندازه یک خونه که دم عیدی مادر اون خونه بازحمت مشغول تکاندنش بود رو سیاه و نابود کردن هست...یا حتی منفجر شدن و آتش گرفتن خودروها.
کاش اوون جوونی که دیشب توی کوچه و محله ما بود و هر پنج شش دقیقه یکبار صدایی مهیب را در کوچه طنین انداز میکرد و باهر صدای انفجار قلب حالا ما هیچی ما جوون، قلب مسنتر ها کسانی که هر ترس و هر هیجان باعث بالا و پایین شدن ضربان قلب و فشار و قندخون و هرلحظه ممکنه که اتفاقی بیافتد که هیج کس...هیچ کس نمیتواند جبرانش کند.کمی فکر میکرد و خودش را جای دیگران میگذاشت و به خدای خود،به وجدان خود گزارشی میداد...
ای کاش اوون کودک11ساله الان توی رخته خواب بود...الآن داشت شیطونی میکرد و مادرش هم قربون صدقش میرفت...
حیف انیشتین گفت که میشود زمان را به عقب برگرداند ولی کاش میشد...الآن به جای کافور و سدر و آب مرده شور خانه لیف و شامپوی توی حمام خانه به بدن او میخورد...کاش به جای کفن، لباس های عیدش را به تن میکرد...ای کاش به جای اشک مادرانه لبخند رضایت و خوشحالی به لبان مادرش بود...ای کاش کسی باشد که کمر خم شده پدرش را راست کند...

ای کاش این جوون دیروز سرماخورده بود و از خانه بیرون نیمرفت...
همش ای کاش...
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:چهارشنبه,سوری,آتش,ترس,کودک,ای کاش,مادر, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
|